۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

وقتی دست از توضیح اضافه برداری و بدونی برای بیان حست فقط یه جمله اجازه داری بگی، تمرین می کنی که اون جمله بشه کوتاه ولی کامل ترین. این تمرین معجزه گره قلم و سخنوریت میشه.


وقتی کوتاه و جامع بنویسی خوانندتو به تفکر وا میداریو شعورشو بالا میبری٬ اگه بدونه در ادامه کلی توضیح دادی منتظر توضیحات میشه که موضوع رو بهتر بفهمه و یه جورایی تفهیم مطلب و وظیفه ی تو میدونه. ولی وقتی یک جملت سرشار از اندیشه و مفهوم باشه وظیفه ی خودش میدونه تفکر کنه و اگه جمله ی نویسنده براش ارزشمنده سعی می کنه ارزش مفهوم کلام رو هم در بیاره. میدونه که هرچی هست تو همون یه جملست. کسی از کوتاهی کلام بزرگان هیچوقت شکایت نمیکنه. همیشه از فهم کوچیک خودش گله میکنه.


بعضی وقتها فرق نمیکنه زیبا بنویسی یا زشت، فرق نمیکنه کسی بفهمه چی می گی یا نفهمه، فرقی نمیکنه آسون حرف بزنی یا سخت، اون موقع ها که می دونی ته ته حس یا فکرتو با کوتاه ترین ولی کامل ترین جمله گفتی، واست کافیه، خالیه خالی شدی، انگار یه ظرف تازه ی خالی گذاشتی تو وجودت که تازه اجازه داری دوباره پرش کنی. این یه فرصت خیلی خوبه. بعضی وقتها فقط نیاز داری خودت، خودِ خودتو از بیرون نگاه کنی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر