۱۳۹۳ اسفند ۲, شنبه

آقا
نمیدونم من بد توضیح دادم یا بقیه متوجه نمیشن
در ادامه ی آخرین مطلبی که نوشتم در مورد خانواده ای که کودکش رو تشویق میکنه از 4 سالگی خرید بره و بهش استقلال میده؛ همه کامنت میدن این که کار بدی نیست و نباید اگه سخته همرنگ جماعت شد و کار خوبیه و فقط باید مراقب بود و از این حرف ها...
توضیح اینکه جدای از بحث امنیتی و خطراتی که بچه رو تهدید میکنه و شاید روی روشش و سن شروعش بشه بحث کرد، من نقدم بر انجام این عمل نبود. اتفاقا بر این بود که خانواده ها فرهنگی رو دارن رواج میدن که از دنیای مدرن و علم به روز و این حرف ها میاد و خوبه! ولی خودشون نه تنها از برخی جوانب و عواقبش آگاهی ندارن بلکه آماده ی اونها نیستن و باید باشن! نه اینکه چون خطرناکه یا چون تو فرهنگ ما سخته و چون عواقب داره به کل کنار بذارن.
کودکی که از 4 سالگی بهش استقلال عمل رو یاد میدی 15 سالگی میخواد دوست پسر/دخترش رو خودش انتخاب کنه، 18 سالگی رشته ی تحصیلیش، محل تحصیلش رو خودش انتخاب کنه، 20 سالگی تنها زندگی کنه، تغییر ظاهر و حتی جنسیت بده، تا آخر عمر اعتقادات فرهنگی و اجتماعی و مذهبیش مال خودش باشه و و و...
اگه به عنوان پدر و مادری که خودت رو صاحب اختیار و مسئول همه چی بچه ات میدونی و از بچگی همه چی رو بهش دیکته کردی ولی این وسط یاد گرفتی 4 تا چیز روانشناسی که تو کتاب ها خوندی هم روش پیاده کنی این عواقبی (نه به معنای منفیش) داره که باید اتفاقا تو یادشون بگیری و پذیراش باشی، چون نسل داره تغییر میکنه و قرار نیست کپی پیست خودت رو تحویل جامعه بدی. اگه خودت چادری ای ولی طاقت داری بچه ات بی حجاب باشه بسم الله... اگه طاقت نداری هم یاد بگیر که داشته باشی. اون موقع استقلال فکری و ذهنی و جسمی رو به بچه ات از کودکی بیاموز. کار خوبی هم هست.
 :) ارادت 

۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

دوستی مدتی است کودک حدودا 4 ساله اش را آموزش داده و تشویق به این کرده که برای خریدهای کوچک به تنهایی به سوپری روبروی خانه برود و مادر از پنجره یا از طریق محاسبه ی مدت زمان رفت و آمدش از او مراقبت میکند و اعتقاد دارد که با این کار به کودک خود مسئولیت پذیری و استقلال می بخشد و اعتماد به نفس وی را تقویت میکند. 
در مورد اینکه چه خطراتی کودک 4 ساله را در این شهر حتی در 5 دقیقه رفت و آمد تحدید میکنم صحبت نمیکنم...
ولی نکته ای که به نظرم حائز اهمیت است این است که در جامعه ای که پدر و مادر به فرزندان خویش به عنوان دارایی خود نگاه میکنند و خود را صاحب جان و جسم فرزند تا سنی خیلی بیشتر در مقایسه با کشورهای غربی میدانند و حتی در امور آموزشی فرزند خود را همچون ماشین یا کامپیوتری می انگارند که ذهن وی را باید با اطلاعت و آموزش دلخواه پر کنند تا مسیر و اعتقادی که آن ها درست میدانند را انتخاب کند، کودکی که به وی از سن 4 سالگی استقلالی در این سطح آموخته شود به نظر نمیرسد دیدگاه صاحب و فرزندی یا مالک و مملوکی این فرهنگ و جامعه را پس از چند سال پذیرا باشد و وسعت استقلال شخصیتی او هم زمان با سنش رشد خواهد کرد و این موضوع برای والدین با دیدگاه مذکور بعضا قابل تحمل نیست. امیدوارم والدین به عواقب و تاثیرات رویکردهای تربیتی ای که پیش گرفته اند نیز اشراف کامل داشته باشند و سپس تصمیم به آموزش آن بگیرند. یا به عبارتی پذیرای ماحصل نکات تربیتی ای که در کودکی به فرزندان خویش القا کرده اند باشند، اعم از قابل پیشبینی و غیر منتظره ی آن!

۱۳۹۳ بهمن ۲۰, دوشنبه

امروز فهمیدم خیلی وقت کم دارم برای شدن آنچه میخوام بشم و بعد از اون هم وقت کمتر برای بودنش بعد از شدنش.
انقدر ناراحتم!
یه چیزی تو مایه های اینکه با امید به زندگی حدودا 60 ساله تو تهران 40 سال طول میکشه بشی اونی که میخوای و فقط 20 سال وقت داری که اونی که 40 سال واسه شدنش وقت گذاشتی باشی :(

۱۳۹۳ بهمن ۱۹, یکشنبه

بدن

هویت شخصی موروثی نیست. امری است تدریجی که از تولد تا مرگ در ارتباط با محیط, فرهنگ، آموزش، اجتماع و توسعه ی زبان شکل میگیرد.
هویت شکل گرفته در شرایط مختلف و در محیط هایی چون بیمارستان یا آسایشگاه روانی که دستورالعمل های روزمره و بروکراسیِ پروتوکول های درمانی اختیار و استقلال را از افراد میگیرند قابل تغییر و یا از بین رونده است...
تصور بر این است که درد، اضطراب روانی و روشهای درمانی آسیب رسان و دشوار دلیل رنج اصلی افراد با بیماری های مزمن و لاعلاج است، و این در حالی است که دیدگاه باریکِ متمرکز بر درمان فیزیکی و تعریف پزشکی محور از "رنج"، اهمیت رنج اصلی یعنی "از دست دادن خود" یا هویت شخصی در این میان را کمتر دانسته یا به آن بی اعتناست...
بیماران مزمن شاهد از دست رفتن تدریجی هویت شخصی خویش هستند بدون اینکه جایگزینی ارزشمند برای خودِ گم گشته شان بیابند...
ترجه ای آزاد از بخشی از کتاب