۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

نمیدونم چرا همه اتفاقهای بد قابل پیشبینی ولی غیر قابل پیشگیریه٬


نمیدنوم اگه به یه چیز فکر کنی اتفاق می افته٬ یا هرچیزی که می خواد پیش بیاد از قبل انرژیش به آدم می رسه.

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

grace (TIME)    /greIs/ noun [U


a period of time left or allowed before something happens or before something must be done
The exams have been postponed, so the students have a few days' grace before they start.

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

حرفی رو به کرسی نشوندن

drive your message/point home
to state something in a very forceful and effective way


The speaker really drove his message home, repeating his main point several times.

۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

بزن برو فضا

نصف انبه رو با ۵ قاشق بستني وانيلي و نصف ليوان شير ميکسر کنيد تا يه ترکيب نرم و صاف بشه.

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه


retail therapy noun [U] HUMOROUS: when you buy special things for yourself in order to feel better when you are unhappy


I needed a lot of retail therapy to help me get over my ex-boyfriend


۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

می ترسم از اینکه تهمت باشه و می لرزم از اینکه حقیقت باشه.

می نویسم که جاری شوم...


کجاست خدای رحمن و رحیم؟ کجاست آن ارحم الراحمین؟


و چه شاگرد خوبی هستم برای آنچه نباید بیاموزم! دوست نداشتم فکر کنم هرچه تصور می کنی، خدا تورا با آن امتحان می کند. دوست نداشتم خیال کنم هرآنچه ادعا می کنی، سرت می آید. دوست داشتم خیال کنم خدا مراقب من است.


 به نظرم تنها چیزی که اگر فکرش را بکنی خدا دچارت می کند این است که: هر چیزی که فکر و ادعایش را بکنی خدا دچارت و امتحانت می کند.


اونی که دوست داری و ازت می گیره؟ اونی که آرزوشو داری و بهت نمیده؟ این چه خداییه واسم درست کردین؟! حالم هم از اونی که یادم داده به هم می خوره، هم از خودم که باور کردم. مامانم که منو به دنیا آورده هیچ وقت چنین کاری باهام نمیکنه، چه برسه به اون، که دیگه منو به وجود آورده!


یه عادتی که قبلا داشتم این بود که یه چیزو که فکر می کردم درسته، انقدر می گفتم و انقدر تایید می کردم تا ملکه ی جونم بشه و خودمم بهش عمل کنم. ولی هیچ کاره بودنم و همه چیز دست اون بودن، تنها چیزی بود که اول بهش رسیدم و بعد ازش دم زدم. پس چرا می گن اگه نمیده واسه اینه که بیشتر به درگاهش بری و ازش بخوای، بهش نزدیک تر بشی و هیچ کاره بودن خودت و بفهمی. بابا من که قبل از اینکه به این جاها بکشه فهمیده بودم! یا اینکه خدایی که تو واسم ساختی منتظره زاری کنی و ازش بخوای تا بفهمه چیو خیلی دوست داری که سریع ازت بگیرتش یا بهت دقیقا همونو دیرتر بده یا اصلا نده.


وقتی خوبی کردم، وقتی مراقب بودم، وقتی دم نزدم و همش پیش خودت فقط درد و دل گلایه کردم، وقتی حواسم تا اونجا که عقلم می رسیده بوده تا دست از پا خطا نکنم، یه طوری رفتار می کنی که انگار تازه شدم اونی که ظرف تحملشو لبریز کردی تا مجبور بشه ظرفشو عوض کنه و آماده ی سختی های بیشتری بشه. یاد اون مادری می افتم که 4 تا شهید داده. بچه اولشو ازش گرفتی که امتحانش کنی؟ ظرفیتش رفت بالا با این امتحان. پس حالا ظرفیت مصیبت های بزرگتر و ازدست دادن بعدی رو هم پیدا کرده؟!! از چه راهی؟ گرفتن قبلی؟ اینجوری باشه ترجیح میدم از همون اولیم سر بلند بیرون نیام که! عادت نداری اگه ظرف کسی پر شد یه جرعه از روش خالی کنی و از نگرانی لبریز شدنش کم کنی؟ عادت نداری وسط کار یه خدا قوت بهش بگی؟ نکنه همین که بقیه داشته هاشم ازش نگرفتی خدا قوتت محسوب میشه؟!


خسته ام... خ...سسسس...تههههه! می فهمی؟ دوست دارم جواب رو در رو و مستقیم بگیرم. می فهمی؟ خسته ام از تلاش کردن و آدم نشدن، می فهمی؟ معلومه که می فهمی! فقط عادت نداری بذاری بقیه راحت بفهمن. اصلا قبول، می گی، میدی، هستی، من نمیفهمم، من بی شعورم، خودت که می دونی، یه دونه واضحشو بگو منم حالیم شه.


خااااااااک بر سر من که ازت کسی و ساختم که جرات هیچ آرزویی رو جلوت ندارم. هرچی می گم، می ترسم یه جوریشو سرم بیاری که پاسخ گو نباشم. می ترسم یه خدا قوت بگی که از خواستم پشیمون شم. آخه هرچیو ندونم اینو خوب می دنم که کارات کارستونه و دیر یا زود یا آدمو راضیه می کنه یا شرمنده. فقط مشکلم اینه که خسته شدم از اینکه، باید به انتظار چیزهایی بشینم که هرچی دیرترو سخت تر بدی بهترشو میدی. این چه قانونیه آخه؟! می ترسم. از تویی که همه کسمی و صاحبمی ترسیدم. این ترس و از جونم بردار. حتی اگه واقیه. از خودم، از توی اینطوری، بدم میاد.


یه دنیای الکی دورو برمون ساختیمو دل خوشیم که داریم آزموده می شیم و صبر پیشه می کنیمو و موفق می شیمم و از خواص. گاهی می گم نکنه اصلا از این خبرها نیست؟!!! نکنه این خودمم که دارم گره رو هی سخت تر و محکم تر می کشم و الکی با خودم می خونم: اگر با من نبودش هیچ میلی...


احساس می کنم یه آدمیم که افتادم تو کم عمق و دارم از تلاش کردن واسه زنده موندنم لذت می برم.


آرزو رو تو وجودم گذاشتی که نکنم؟ لذت رو تو وجودم گذاشتی که نبرم؟ بهترهارو اطرافم گذاشتی که نخوام؟ حححححالم از این راه تعالی به هم می خوره، با اینکه جایگزینی براش ندارم.

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

ووووووووووااااااااااااااااااااااایییییییییییییی......

دانلود



صدای تو را دوست دارم
صدای تو، از آن و از جاودان می‌سراید
صدای تو از لاله‌زاران که در یاد
می‌آید
صدای تو را،
رنگ و بوی صدای تو را، دوست دارم.
جهان در صدای تو آبی ‌ست
و زیر و بم هر چه از اصفهان
در صدای تو آبی ست.

و هر سنت از دیرگاهان و هر بدعت از ناگهان در صدای تو آبی ست.

آهنگ: مجید درخشانی

آواز: همایون و مژگان شجریان

شعر: اسماعیل خویی


تصویریش http://www.kalam.tv/fa/video/28241/


* کاملش هنوز نیومده :(

از اینکه به محض اینکه یکی از دنیا میره از همون لحظه شروع به بی تابی کردن واسه نبودنش می کنیم بدم میاد. خیلی زوده واسه قبول کردنه مردنش و نبودنش.

مطمئنی اونجا جات بهتره؟!

تا میام از یه چیز ناراحت شم٬ می گم: من که دارم میرم و موقته٬ بی خیال


تا میام یه چیزو نگم٬ می گم: من که دارم میرم و موقته٬ بی خیال


تا میام یه کاری و نکنم٬ می گم: من که دارم میرم و موقته٬ بی خیال


تا میام یه جا نرم٬ می گم: من که دارم میرم و موقته٬ بی خیال


تا میام یه کار بدی و نکنم٬ می گم: من که دارم میرم و موقته٬ بی خیال


تا میام...


خدا کنه واسه رفتن به اون دنیا هم انقدر خوب بار سفر بسته باشم که نزدیکاش که رسید٬ بگم: آخ جون! من که دارم میرم و موقته٬ بی خیال