۱۳۹۲ تیر ۴, سه‌شنبه

دیدی بعضی کلمه ها رو انگلیسیش رو راحت تر استفاده میکنی و کمتر خجالت میکشی تا فارسیش؟ به قول یکی از دوستام که خوب میگفت: وقتی به یه زبون دیگه میگیش انگار غیرمستقیم بهش اشاره میکنی و از بار و غلظتش کم میکنه.
کلمات یه معنی دارن و یه بار معنایی. به نظرم اکثرا به بارش که توجه نمیکنیم هیچ, معانی و کاربردشونم این روزها داره کم رنگ میشه و درست انتخاب نمیشن. این روزها آدم ها همین که منظورشون رو برسونن براشون بسه, فارغ از اینکه از چه طریقی.
حرفی رو میزنیم که معنی ای که در اولین لحظه ازش برداشت میشه منظورمون نیست. اگر برداشت دیگه ای ازش شد تازه منظورمون رو توضیح بیشتر میدیم. به خودم قول دادم هر حرفی رو که میزنم مطمئن شم انقدر روش فکر کردم که بهتر و واضح تر از اون بلد نباشم بگمش. خوب حرف زدن به شنونده ات یاد میده برداشتی غیر از آنچه منظور تو هست از حرفت نکنه و تعابیر ذهنیش رو هم از حرفت محدود میکنی. خوب حرف زدن به شنونده اعتماد درست برداشت کردن میده.
دیدی ناخودآگاه حرف آدم ها رو قبول نمیکنیم؟ چون عادت کردیم ببینیم آدم ها اونی رو میگن که منظورشون نیست یا خوب و درست منظورشون رو نمیرسونن. اینکه راست یا دروغ میگن یه بحث دیگه است. حرف سر اون موقعیه که یه خوبی ازت داره میگه ولی  وقتی میشنویش خوشحالت نمیکنه چون عادت کردیم و میدونیم تملق میشنویم, یعنی حتی اگه  اون آدم خوبی ای از تو حس کرده و داره میگه بیشتر از میزانی که هست میگه و خوشحالت نمیکنه. یا دیدی یکی از دستت ناراحت میشه و خطات  رو عنوان میکنه ولی به اندازه ای که باید, پشیمون نمیشی یا به حرفش فکر نمیکنی چون عادت کردی آدم ها تو عصبانیت حرف هایی رو بزنن که بعد از عصبانیت خودشون ازش پشیمون بشن و بگن منظورمون اون نبود. همین باعث میشه ما عادت کنیم اتومات خودمون چنین تعابیری از حرف همدیگه بکنیم قبل از اینکه خودشون بگن. عادت کردیم جدی نگیریم حرف هم دیگه رو چون هیچ وقت درست گفته نشده و درست برداشت نکردیم. بد حرف زدن و انتخاب نادرست واژه ها هم خودت رو زیر سوال میبره هم به مخاطبت راجع به تو آموزش غلط میده.
"بار" کلمه ها اونیه که از شنیدن یه کلمه و جمله ی ساده رو دلت سنگینی میکنه و گاهی حتی وقتی ازت معذرت خواهی میشه و از ته قلب میبخشی هنوز دلت درد داره. بار کلمه ها با معنیشون فرق داره. جفتش مهمن و جدا برای انتخابشون باید فکر کرد. باید فقط اونی رو گفت که منظورمونه. یا به تعبیر انگلیسیش Say only what you mean. حتی در تعریف و تمجید و احترام و قربون صدقه رفتن و همه چی.  به سادگیه اینکه وقتی در تشکر و تعارفات روزمره به یکی میگی "قربان شما" یعنی واقعا حاضری قربانش بری و جونت رو واسش فدا کنی؟ بار, فرقِ بین وقتیه که به یه بچه ی کوچیک یا یه آدم بزرگ بگی تو آدم "تنبلی" هستی. "تنبل" واسه یه بچه ی کوچیک جدای از معنی کاربردیش, "درد" داره. از روزی که اون رو یشنوه خودش بارها و بارها تو جاهای مختلف با اون کلمه خودش رو تنبیه میکنه و تمام جاهایی که خسته است و نمیخواد فعالیت کنه و یا سر تمام نمره هاییش که از حد انتظار خودش کمتر گرفته و همه و همه با این واژه خودش رو سرزنش خواهد کرد ولی همین کلمه شاید برای یه آدم بزرگ یه شوخی تلقی بشه و حتی اگه جدی گرفته باشدش بارها و بارها تو کارهایی که میتونه بکنه شاید قدرت این رو داشته باشه که خلافش رو به خودش ثابت کنه و از لحاظ روانی از زیر بارش خودش رو بکشه بیرون...

۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

تا یه مدت طولانی فکر میکردم اینکه اشتباه و خطاهام رو میپذیرم و بهشون اعتراف میکنم از فرهیختگیه شخصیتیمه و بهش میبالیدم, ولی از یه جایی به بعد که دیدم کارهایی که یه زمانی پذیرفتم اشتباهن و به خطا بودنشون اعتقاد دارم رو بعضا دوباره تکرار میکنم خیلی بهم برخورد. کم پیش میاد چیزی واقعا قانعم کرده باشه ولی دوباره باهاش مخالفت کنم یا تکرارش کنم و همین واسم غافلگیر کننده و سنگین بود. آدم کاری که میدونه و پذیرفته خطاست وقتی دوباره انجام میده بیشتر دردش میاد, عادت انجام اون کار حدف نشده, ولی وجدان درد بهش اضافه شده.  ولی یه جا تو خودم کشف کردم اتفاقا بعضی جاها اینکه پذیرفتم کارم "خطا" بوده, خودش واسم یه مکانیسم دفاعی بوده و از وجدان درد خودم داشتم ناخودآگاه کم میکردم. وقتی یه کار اسمش بشه "خطا" اتومات یه باری رو از مسئولیت تو کم میکنه و میشه ناغافل, یا از سر نادانی, یا ناآگاهی, یا درست فکر نکردن, یا در اون لحظه همین قدر بلد بودن و و و..., ولی خطایی که بارش رو به دوش بکشی و سریع نپذیری "خطا" به اون معنایی که گفتم بوده و تقصیرش رو به گردن بگیری و اجازه بدی وجدانت کار خودش رو بکنه همچین جاش میمونه که دیگه عمرا تکرار بشه یا حداقل زودتر عادتش از سرت میافته. 
من آدمیم که هیچکی نمیتونه مث خودم بازخواست و تنبیه ام بکنه. وقتی خودم از یه کار خودم ناراحت شم انقدر دردم میاد و خودم رو بازخواست میکنم که جونم گرفته میشه و انگار همین موضوع باعث شده بوده گاهی از زیر بار خطام رفتن اجتناب کنم ولی اتفاقا از طریق پذیرشش اما انقدر سریع قبل از اینکه اونجور که میدونم وجدانم بلده بازخواستم کنه و پوستم رو بکنه . 

۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

 معاشرت آدم های هیجان انگیز با هم  باعث میشه ماحصل سفرت به جای پارک و سینما و کافی شاب و مهمونی بازی های کسل کننده  بشه مزار احمد شاملو و طبیعت زیبای مقبره ی دکتر الهی و آرامش کوچه های دربند و آرامگاه ظهیرالدوله و آب انار و طالبی بستنی (نه هویج بستنی) و گلخونه ی پارک آب و آتش و بازارچه ی قدیمی تجریش و کلی پیک نیک و پیاده روی. 

سلام :)