۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

چقدر اون موقع ها که آدم موسیقی یا فیلمی که دوست داره رو تو تلویزیون و رادیو و مغازه های خیابون میبینه و میشنوه لذت می بره. همونی که فایلشو داره و هر وقت اراده کنه می تونه استفاده کنه٬ ولی...


وقتی تو تاکسی همون از رادیو پخش میشه چقدر دوست داری دیر برسی و تا تموم نشده پیاده نشی٬ حتی چند ثانیه ی آخر تا از این ور صندلی بیای اون ور صندلی کیف میده. یا وقتی داری تو خیابون رد می شی و میبینی یک مغازه که محصولات فرهنگی می فروشه موسیقی مورد علاقتو گذاشته٬ یا از خداته تو ماشین تو ترافیک بمونی جلوش یا اگه پیاده باشی تا آخرش وای میستی و ویترینشو تماشا می کنی تا گوش بدی. یا اگه تازه از سینما اومده باشی خیلی کیف میده تلویزیون فیلمی که دیدی رو تبلیغ کنه و تو به همه بگی: اِ اِ... اینجاش٬ اِ اِ... اونجاش...

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

همه تو دلجويي از يه نفر که ناراحت کردن، دنبال آروم کردن وجدان درد خودشونن نه رضايت طرف.

پول, پ... واو... لام.

خدا آدم هارو انداخت رو زمین. هر کی یه تیکشو ورداشت و گفت اینجا مال من. و از فرداش شروع کرد به فروختنش به بقیه.


بدون پول نمیتونی هیچ کار بکنی٬


تازه اونم تو جایی که هیچکی مالک حقیقیه اونی که داره نیست و همش حقوقیه.


پول ل ل ل ل... یه برگه ی قراردادی!

یکی از کارایی که خیلی جالبه و حوصلتو سر جاش میاره٬ خوندن نوشته های خودته

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

نارنگي خوردن مثال بارز لذات آني و گذرايه دنيايه. يه مزه فوق العاده رو تا وقتي تو دهنته تجربه ميکني، ولي به محض اينکه ميره پايين اثري ازش نمونده، حتي مثل غذا نيست که بعدش حس کني يه چيز خوردي يا طعمي داشته

آینه

بعضی وقت ها که جنس خوشحالیت از خوشحالیه دیگرانو می بینم و حس می کنم٬ واقعا گناه داری که خودتم خوشحال نباشی و واسه خودتو تجربه نکنی.


 جنس خوشحالی آدم ها از شادی دیگران٬ میزان لیاقتشون واسه شاد شدن رو باید تعیین کنه.


بعضی وقت ها ریسمان وصال دو نفر می شی و بعضی وقت ها سرگرمیشون٬



بعضی وقت ها واسطه ی رسیدنشون به هم میشی و بعضی وقت ها وسیلشون...


۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

قانون پَست مردها

هرچی بیشتر باشی و  بیشتر براشون مایه بذاری٬ زودتر دلشونو می زنی.
مرد به پزشک رفت و گفت احساس می کنم همسرم مشکل شنوایی داره. دکتر گفت راه فهمیدنش اینه که یه دفعه از فاصله ی ۴ متری یک چیزو  یا صدای معمولی بهش بگی٬ اگر نشنید ۳ متری و به همین ترتیب نزدیکتر تا بشنوه.


همسر مرد تو آشپزخونه مشغول بود و او با خودش گفت الان وقت و فاصله ی مناسبیه و گفت: عزیزم شام چی داریم؟ جوابی نیومد. یکم به آشپزخونه نزدیکتر شد و گفت: عزیزم شام چی داریم؟ باز هم جوابی نیومد. انقدر گفت و جلو تر رفت تا این بار به پشت سر همسرش رسید: عزیزم شام چی داریم؟ همسرش با عصبانیت جواب داد: مگه کری؟! برای چهارمین بار دارم می گم. کباب!


* برنامه ی "رادیو هفت"٬ هر شب ساعت ۱۱ از کانال ۷ شنیدم. جای خالی "دو قدم مانده به صبح" و واسم پر کرد.

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

یک تیکه از دیالوگ سریال How I Met You Mother  در مورد طراحی نور پردازی یک شرکت:


Natural light reminds the workers that there is an outside world, where they have family and friends. we want to crush that. you show up in the dark. You go home in the dark. you spend your whole day in the dark


چقدر حس منو نسبت به روزهای آفتابی خوب گفته. تو روزهای آفتابی همرو دوست دارم.

۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

وقتی یه دردی به جونت بیافته که ناچار باشی فقط پی دوای اون بری و هیچ چیز دیگه ای راضیت نکنه٬ از بیرون اسمش میشه آرزومندی و انگیزه و از درون میشه ناچاری به معنی در به دری.