۱۳۹۳ تیر ۳, سه‌شنبه

کادویی که کاغذش بس بود...


دوباره از اون مقطع های زندگیم شد که باید به خودم یه دور دیگه بگم "تو همینی. اینی که الان هستی" . نه اونی که قرار بود و میشد یا میخواستی باشی.
نه اینکه بد باشم. موضوع اینه که بعضی وقت ها تو برنامه ریزی هایی که کرده بودم گیر میکنم و با آنچه پیش اومده جلو نمیرم و بعد مجبورم یهو وایسم و به خودم بگم " الان اینم نه هیچ چیز دیگه" و خودم رو با احتمالات معرفی نکنم.
فقط نمیدونم چرا این "بعضی وقت ها" زیاد تو زندگی من پیش میاد. انگار چند سال یه بار دارم همین کار و میکنم. میریزم و دوباره از نو تصویر جدیدی از خودم تو ذهنم میسازم. دردم میاد ولی انگار کنده میشه راحت میشم .