۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

مودب ها نخونن لطفا, عصبانیم

صبح تا شب که تو خونه ایم یه روزم که میریم بیرون خبرمون یه کاری داریم٬ سسسسسسسسگ میشیم میایم خونه. تازه ماشینم داری٬ که این حرص هارو نخوری ولی شلوغی خیابونها و قانون های ناز شهرت بهت اجازه نمیده ببری. ۸۵٪ درصد ماشینهایی که رد میشن یا بوق میزنن یا چراغ. به چی باید شک کرد؟ هاااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ استفراغ دارم قشنگ. دِ آخه لعنتی دوتا کنارت نشستن داری هرّو کرّم میکنی٬ باز چراغ میزنی؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتی میشن ۸۵٪ نمیتونی بگی خاک تو سر اونی که توی کثافت و انتخاب کردهُ٬ خبر نداره همممممه ی جامعه اینطورین.از سر کار داری میری پیش زن و بچه ی بدبختت٬ با یه دستتم داری با یکی لنگه ی خودت با موبایل حرف می زنی٬ با اونیکی چراغ میزنی؟ این دفه دیگه ووووواقعا شمردم و حواسم بود٬ ۸۵٪ اغراق ننننننیست. یکی به من بگه به چی و کی باید شک کرد؟ یکی به من بگه این لعنتیا چه مرگشونه؟ یکی به من بگه وووواقعا همه ی مردهایی که دورو برمن هستن و تاحالا فکر می کردم کثافتها عده ی معدودی از جامعه هستن٬ جزو اون ۱۵٪ هستن؟ آخه باورم نمیشه اکثریت شده باشن!!!!!! اکثریت با ۸۵٪ ففففرق داره. ۱۵ دقیقه منتظر تاکسی باشی٬ همهههه چراغ بزنن؟؟؟؟؟؟ از وانتی گرفته تا پرادو و کوفت و زهر مار. یکی به من بگه با لباس سرتاپا مشکی و ساده با قیافه ی داغون خسته از درس و کنکور به چچچچچچچچچچی باید شک کرد؟ هااااا؟ مریضن؟ باشه. ولی آخه همه؟؟؟؟!!!  

۲ نظر:

  1. شب ها كه دريا، مي كوفت سر را

    بر سنگ ساحل، چون سوگواران؛

    ***

    شب ها كه مي خواند، آن مرغ دلتنگ،

    تنهاتر از ماه، بر شاخساران؛

    ***

    شب ها كه مي ريخت، خون شقايق،

    از خنجر ماه، بر سبزه زاران؛

    ***

    شب ها كه مي سوخت، چون اخگر سرخ

    در پاي آتش، دل هاي ياران؛

    ***

    شب ها كه بوديم، در غربت دشت

    بوي سحر را، چشم انتظاران؛

    ***

    شب ها كه غمناك، با آتش دل،

    ره مي سپرديم، در زير باران؛

    غمگين تر از ما، هرگز نمي ديد

    چشم ستاره، در روزگاران !

    ***

    اي صبح روشن ! چشم و دل من

    روي خوشت را آئينه داران !

    بازآ كه پر كرد، چون خنده تو

    آفاق شب را، بانگ سواران !

    *****

    فریدون مشیری

    پاسخحذف
  2. ببین خالا که عصبانی هستی اینو بخون. یکی از فامیلای خیلی خیلی دور ما (که تو هم اصلاً نمی شناسی) یه روز اومد خونه گفت امروز یه نفر با بنز مسافرکشی می کرد من هم سوار شدم. داداشش ازش پرسشید وسط راه برات بستنی هم خرید؟

    پاسخحذف