۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد...

چقدر دلم برا اون صبح هایی که آفتاب میزنه تو چشمم و از خواب پا میشم تنگ شده...


 هوای سرد و دوست ندارم. دلم می خواد عضلاتم رها باشه. خورشید بهم انرژی میده. لباس زیاد خفم میکنه. آسمون ابری دوست ندارم. همه ساکتن.

۱ نظر:

  1. اینجاست که شاعر میگه:
    ...
    هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان.
    نفس‌ها ابر، دل ها خسته و غمگین،
    درختان اسکلت های بلور آجین،

    زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
    غبارآلوده مهر و ماه،
    زمستان است...

    پاسخحذف