۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

بدم میاد یک کارو بگم انجام بدن

من آدمیم که اگه از چیزی شخصی ناراحت یا ناراضی باشم معمولا به طرف نمیگم که تغییر بده یا به خاطر من یک کاریو که معمولا انجام نمیده، بکنه، حتی اگه بدونم اگه بفهمه دلش می خواد چون منو دوست داره به خاطرم تغییر کنه و واسش سخت نیست. اینجوری حس تظاهر بهم میده. ترجیح میدم با آدم هایی معاشرت کنم که اونی که می خوام already هستن. از تغییر دادنشون بدم میاد.
از ترس اینکه خواستم اجابت نشه نیست که نمیگم. کلا اگه بعد از گفتن من یک چیزی تغییر کنه دیگه بدم میاد. دوست دارم از اول همونطوری باشه، یا نباشه و اگه بتونم تحمل کنم. ولی بعضی وقت ها هم به قول بعضی ها باید با طرح خواسته هات به آدم ها فرصت بدی دوست داشتنشونو بهت ابراز کنن با انجام کارهایی که تو دوست داری. اون موقع است که بعضی وقت ها با تمام سختیش واسم این کارو می کنم، ولی اگه اجابت نشده دیگه خیلی بهم سخت می گذره. بازهم نه به خاطر خواستم، بلکه به خاطر حسی که روش به سختی غلبه کرده بودم.
بعضی ها میگن اگه بگی و طرف بفهمه اشتباه کرده و سعی کنه از دلت دربیاره و خوبت کنه بهتر ازاینه که کینه تو دلت ازش نگه داری. ولی من می گم همیشه وظیفه ی دیگران نیست خوبت کنن. حتی اگه تقصیر اونها بوده باشه. یکم تلاش کن خودت ناراحتی ای که از کسی به دل گرفتی و برطرف کنی.
 ای بابا اگه قرار باشه آدم ها نصف بیشتر وقتی که با هم هستن رو صرف رفع کدورت هایی بکنن که تو اون نصف کمتر ایجاد کردن، دیگه چه رابطه ایه. دوست دارم خوش بگذرونن و هرکی رفت خونه هم رفتارهای خودشو اصلاح کنه هم ناراحتی هاش از دیگران رو پاک کنه.
ولی راستِ راستشم که بخوام بگم خداییش خیلی کم پیش میاد به خودم اجازه بدم از کسی ناراحت بشم. (آره به خودم این اجازه رو نمیدم. والا معلومه که منم می تونه بهم بر بخوره) ولی وقتی کم پیش میاد اصلا میل ندارم ببخشم. واسه همین راه نمیدم بهترم کنن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر