از خنده ریسه می روم
و بعد گریه می کنم
از اینکه شبها امتداد می یابند
همین طور گیسوی بادها را شانه می کنم
تا همه چیز مرتب
و زندگی زیبا باشد.
چند نفر آدم مضحک
متفکر
شجاع
و احمق
در من جمع شده
نام مرا یدک می کشند.
* * *
آسمان ابری بود
ما غصه هایمان را شمردیم و
به خواب رفتیم
باید هم کابوس می دیدیم.
رسول یونان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر