۱۳۹۱ مهر ۲۲, شنبه

بر سیم های برق

و امروز آنقدر شفافیم
که قاتلان درونمان پیداست

و دریای شهرمان
 انقدر خسته ست
 که عنکبوت
 بر موج هایش تارمیبندد

کاش کسی این مارها را
عصا کند
و کاش کسی که استخوان هایم را میلیسید
شعرهایم را از بر نبود

...

زنبورها را مجبور کرده ایم
از گل های سمّی عسل بیاورند.
و گنجشکی که سال ها
بر سیم برق نشسته
از شاخه ی درخت میترسد

با من بگو
چگونه بخندم
وقتی دور لبهایم را مین گذاری کرده اند

ما
کاشفان کوچه های بن بستیم
حرف های خسته ای داریم

این بار
پیامبری بفرست
که تنها گوش کند


 گروس عبد الملکیان
مجموعه ی شعر سطرها در تاریکی جا عوض میکنند
موسیقی بتهون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر