۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

از اون موقع که یادم میاد عادت داشتم وقتی حالم بده, نگرانم, فکرم مشعوله, سر دو راهیم یا هرچیز دیگه همه چیز زندگیم رو بزنم رو pause دو ساعت چهارزانو بشینم رو تختم بهش فکر کنم, رفع و رجوع کنم یا حداقل تکلیف خودم رو با خودم و مواضعم معلوم کنم برم سراغ زندگیم. و واقعا جواب میداد. کلا موضوعی که موضع خودم رو با خودم در موردش روشن نکرده باشم نداشتم. این از این. و ای خوشا اون روزها که سرعت زندگیم چنین اجازه و زمانی رو بهم میداد...
در هر صورت (دارم سعی میکنم فارسی رو پاس بدارم و نگم Any way  ولی خود اونهایی هم که چنین ادعا و آموزشی دارن میدونن حسش یکی نیست)
خلاصه...
الانم که زندگیم اجازه و فرصت pause بهم نمیده با این حال وقتی حالم بده یا میبینم یه گوشه ذهنم درگیره و با سرعت زندگیم باهام حرکت نمیکنه یه post-it-note برمیدارم و دغدغه هام رو مینویسم روش ببینم به چی مشغولم و بلافاصله بهتر میشم. قدیم تا حل نمیشد نگران بودم ولی الان به جایی رسیده که کلا هم زمان چند تا حل نشو رو باید با خودم بکشم. حداقل لیستشون تو خودآگاهم فعال باشه و دلیل نگرانی هام رو بدونم, کمتر استرس میگیرم. آدم ندونه واسه چی نگرانه فک میکنه خیلی بزرگه. لیست رو که یادش بیاره و یه تخمین به میزان درصد قابل حل بودن یا زمان حل شدنش دستش باشه راحت تر اولویت بندی دغدغه هاش رو میکنه. نه اولویت بندی رسیدگی بهش, بلکه میزانی از دغدغه اش که قراره به خودش اختصاص بده.
خلاصه که همیشه سعی کنید بدونید واسه چی نگرانید. خوبه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر