۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

اگر از ما ایرانی ها "فکر کنم" رو بگیرن و فقط بهمون اجازه بدن از چیزهایی که مطمئن هستیم حرف بزنیم, حرفی برای گفتن نخواهیم داشت.
از وقتی اومدم ایجا و آدم ها هرچی ازشون میپرسی به راحتی میگن نمیدونم جالبیش واسم اینه که ازشون بدم میاد و حرصم میدن. انگار عادت دارم در جواب سوالم یه چیز بگیرم حتی اگه با "فکر کنم...." شروع بشه. و جالب تر اینه وقتی بهش فکر میکنم میبینم دلیلی که "نمیدونم"شون عصبانیم میکنه اینه که قشنگ رو اون حرف هایی که یه عمر با "فکر کنم..." شنیدم حساب میکردم و دونستنش فرق میکرد واسم.
مثلا اگر از طرف میپرسم از اینجا تا فلان جا چقدر راهه؟ اگر میگفت نمیدونم ولی فکر کنم فلان قدر من واقعا تو محاسباتم همون حدود را پیاده میکردم!!!
و از طرف دیگه آدم هایی که به این موضوع پی بردن و از بس عادت کردن که همه از سر معده اشون حرف بزنن دیگه به حرف هیچکی اعتماد ندارن. یکی هم که این وسط پیدا میشه تمام حرف هایی که میزنه با منبع موثقه ,حتی اگه مطرح نمیکنه, این وسط قربانی میشه. اگه آدم ها بدونن کلا حرفی نمیزنی مگه اینکه مطمئن باشی, دیگه مجبور نیستی قسم و آیه بیاری برا هیچ کدوم و آخرشم باور نکنن.
پی نوشت اینکه از کسی که چیزی رو ندونه بدم نمیاد که وقتی میگه نمیدونم حرصم بده. حرصم میده چون یا عادت داریم کلااااا تو همه چی نظر بدیم و همه رو با "فکر کنم" شروع کنیم یا از اون ور بیافتیم و از سر نشان فرهیختگی و شجاعت به ابراز ندانشته هامون کلا همه رو بگیم نمیدونم. به نظرم اینجاست که میگن ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیب است. برا من مهمه که آدم ها چی رو نمیدونن. اگه راحتیِ استفاده از "نمیدونم" بهت آزادی بی دانشی میده باید تاسف خورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر