۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه

کاملا خصوصی

شاید وارد یه دنیای بزرگ تر شدم که دنیای ذهنیم و آرزوهام برام کوچیک شدن.
شاید سختی هام بزرگ تر شدن که تحملم برام کوچیک تر شده.
وسعت روحی که حس میکردم دارم دیگه ندارم.
زیاد دلم تنگ میشه و دلتنگی میکنم.
خودم پیش خودم کوچیک شدم.
شب و روزم داره با نارضایتی و وجدان درد میگذره.
به همون اندازه که اونی که دارم و میخوام ، نمیخوامش.
هرگز فکر نمیکردم تو زندگیم به جایی برسم که از کیفیت زنگیم راضی نباشم.
حس میکنم افتادم تو زندانی که خودم درش رو قفل کردم و کلیدش رو قورت دادم.
اونی که میخوام و دارم و بهم خوش نمیگذره.
مهم نیست که آینده اش قرار خوب بشه شاید. مهم اینه مسیرش رو قلبم جای کبودی میذاره. کبودی هایی که بعد ها از صدای قهقه هات و وسعت لبخندت کم میکنه.
اولین باره بلد نیستم شرایط رو تغییر بدم و میدونم که نه میخوام نه میتونم ادامه اش بدم.
میترسم از اون روزی که دیگه نکشم و نخوام ولی نتونم کارش هم بکنم.
خیلی وقته واسه چیزی ذوق نکردم.
این ها همه واسه من علائم خطره وجود زنگییه که نمیخوام داشته باشم.
باید توکل کرد؟ به کی؟ چطوری؟
بعضی ها داد که میزنن دردشون کمتر میشه. من از اون هام. بلد نیستم ساکت باشم ببینم چی میشه.
دیگه حتی "خدایا کمکم کن" حالم رو بهتر نمیکنه.
همه ی آدم هایی که یکی رو دوست دارن و واسشون مهمه صد سال هم که به پاش بشینن و بی محلی هاش رو تحمل کنن آخرش انتظار یه اشاره ازش دارن که ادامه بدن. کو اونی که زور میزنم با توکل بهش ساکت شم؟
اگه نشونه هات هست و من نمیبینم باید به زبون من حرف بزنی غیر این مسخره است.
نگران اون لحظه ای هم که دیگه نکشم ولی راه چاره ای هم واسش نباشه.
یک جمله هم واسه اون هایی که نمیدون چی میگم: کیفیت زندگیم رو شاید نکشم دیگه ولی نه اونی که خواستم و الان دارم و هرگز تغییرش نمیدم.
دور نیست اون لحظه.
دور نیست.....
اصلا میل ندارم با خدا پیغمبر و توکل و دعا این دفعه تمومش کنم.
نمیدونم به کی و چی باید چنگ زد.
حالم خوب نیست.
بلدی راضیم کنی؟ یا بازم میخوای به اونی که خواستم یه مدل دیگه تغییرش بدی بگی خودت خواستی؟

۱ نظر:

  1. ای خدا... چقدر حالت به حال من نزدیکه... همش چشمم به خداست، جوابی نشانه ای چیزی به زبون من، یه جوری که بفهمم... اما هیچی نیست، کم آوردم و دل تو سینه سنگینه، انقدر سنگینم، انقدر خسته ام که فقط خودمو می کشونم این ور اون ور، آخخخخخخخخخخخخ خدااااااااااا من نشانه هاتو نمی فهمم، یه جور دیگه، یه جوری که این بنده نادون بفهمه و آروم شه، حرف بزن باهاش....:((

    پاسخحذف