۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

بعضی وقت ها میام یه عکس آپ کنم، یه متن بذارم یا لیست کسایی که یه میل خاص رو میخوام بفرستم براشون انتخاب کنم ،کلی با خودم کله میزنم که چیز درست حسابی باشه، به رابطه ای که با طرف دارم بخوره، ارزش فوروارد کردن داشته باشه و از این حرفها. یهو میگم بابا مگه کل زندگی چیه که این همه هم ازش حذف و فیلتر کنیم. کلش همین روز مره هاست حالا بعضی وقت ها یه ذره خاص تر میشه و بیشتر خوش میگذره شاید. یک صحنه ی بی ربط لبخند یه بچه، یه عکس خیلی مصنوعی و ابتدایی، یه جمله ی خیلی تکراری و کلیشه ای. زندگی کلا همیناست. مگر بعضی وقت ها. اگه داری زور میزنی با ایگنور کردنشون بهتر جلوه کنی، راهش این نیست.

یاد اون موقع میافتم که یه سری کتاب های بی ارزش رو دوست داشتم. ولی تلاش میکردم نخرم و نخونم که بهتر بشم. ناراحت بودم از اینکه چرا به این ها عاقه دارم. یکی گفت موضوع اینه که کلا به یه سمتی بری که به این چیزها علاقه نداشته باشی از لحاظ شخصیتی، ولی الان که داری، با پیش مبارزه میکنی؟ بخر بخون. اون موقع خیلی می فهمیدم چی میگه و راست گفت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر