۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

تا حالا بچه کوچیکشو ندیده بودم!

این همه تو زندگیم آدم عقب افتاده ی ذهنی دیده بودم. هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که اینها یه روز بچه بودن...


 ولی چند روز پیش یه نوزاد عقب افتاده ی ذهنی دیدم (سندرم داون). شوکه شدم وقتی دیدم مامانش اینو به چه امیدی باید بزرگ کنه... عین یه بچه ی عادی لباس تنش بود. غذا می خورد و مواظبش بودن. اگه هر بیماریه دیگه ای داشت آدم با کوچکترین نور امیدی برای بهبودیش زندگی می کرد. ولی اینو به اون عشق داشت بزرگ میکرد که بشه مثل اونهایی که تا حالا همیشه دیده بودم!!!!!!!!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر