۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

زیاد میشه شب هایی که تا صبح بیدارم و بالا اومدن خورشید رو میبینم ولی....
دلم هوای اون شب هاییش رو کرده که صدای گنجشک ها و خاورهایی که کل شب رو تو راه بودن و تازه میان تو شهر و سرمای اول روزش یادم میندازه صبح شده....
صدای یک خاور و کامیون به همین راحتی میشه فلش بک هزار تا خاطره...
شب هایی که تا صبح سر کردی. یا به انتظار خبری از کسی... یا تو درس و امتحان....یا با غلت زدن تو تشک های سفید خنک و از ته دل خندیدن به حرف هایی که محتواش مهم نیست و فقط حضور دوستانته که پر رنگش کرده...
اول صبح هایی که با نون بربری تازه و خامه ی باز و خانواده دور سفره شروع شده
یا اول صبح های خواب آلویی که بلند شدین راه افتادین به سمت جاده چالوس که به ترافیک دیرترش نخورین
این ها روزمرگی نیستند. اینها کیفیت زندگی ای هستند که میتوانی انتخاب کنی و داشته باشی.

--

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر