۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه

امیرعلی کودکی 2 ساله
صهبا کودکی 6 ساله
یادم نمیره اون روزی که صهبا رو دوچرخه اش نشسته بود و امیر علی با ذوق و لبخند و دستانی باز به سمت اون میدویید تا برسه بهش و اون هم سوار بشه.
نه حرفی نه دعوایی نه هیچی رد و بدل نشد. فقط ذوق امیرعلی از ذهنم بیرون نمیره اون موقع که با اشتیاق به سمت چرخ میدویید و هنوز روزگار طبیعتش رو ازش نگرفته بود...
 و نمیدونست default آدم ها شده ندادن. فکر میکرد اگه میخواد طلب میکنه و بدست میاره. نمیدونه آدم ها دیگه اینطوری نیستن. نمیدونه دنیا کثیفه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر