۱۳۹۰ آبان ۲۴, سه‌شنبه

همیشه بحث حیون خونگی که میشده دلم میخواست حیوونی داشته باشم که بشه بغلش کرد و نوازشش کرد. ماهی و پرنده و این حرف ها خوشم نمیاد. دیروز واسه اولین بار به مرغ عشق های مغازه نگاه کردم و دیدم چقدر میل دارم.
حس عجیبی بود. انگار فقط میخواستم یکیو داشته باشم. دیگه نمیخوام من اونی باشم که از یکی مراقبت کنم و با تو آغوش کشیدنش حس مادرانه ام ارضا بشه. بوی حس هم دم میداد. چند وقته میل دارم یه موجود زنده تو خونم باشه. فعلا گلدون و مرغ عشق رو فکر کردم. که هردو رم رد کردم. با این حال خیال پردازیش کیف داد. یه جرمن شیپر داشته باشم حال میده. ولی کشش مسئولیت ندارم تو این مقطع زندگیم. حتی در حد یه جفت همستر.

۲ نظر: