۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

فروشنده

فکر کنم یکی از دردناکترین شغلایی که اگه یه روز مجبور شم انتخاب کنم٬ واسم فروشندگیه. اونم از هر نوعش.


 چند وقت پیش یه وانتی موز می فروخت. یه مرده اومد گفت کیلو چنده؟ فروشنده گفت فلان قد (یادم نیست دقیق٬ فکر کنم ۸۰۰ تومان) مرده چند لحظه تامل کرد. نخرید و رفت ...


تا چند وقت افسرده بودم و صحنش از جلو چشم نمیرفت کنار. میدونستم فقیر یا کسی که در توان مالیش نباشه بعضی چیزارو بخره٬ وجود داره٬ ولی نه دیگه در این حد.


این گذشت تا امروز که تو مغازه ی صوتی تصویری یه پیرمرد ساده که از چهرش زحمت عمرش می بارید اومد تو. با یه عشقی به موسیقی در حال پخش گوش داد و با لبخند گفت آقا گلپاست؟ فروشنده گفت آره. پیرمرد بعد از چنتا سوال در مورد سی دی و محتواش با خوشحالی گفت بده. فروشنده هم از سر تجربه گفت: آقا سی دی اوریجیناله٬ ۴ تومن٬ بدم؟


پیرمرد کمی تامل کرد و رو به من گفت: ۴ تومن زیاده. نه آقا ممنون و رفت...


واقعا بچه هاش هم یه چیز بخوان انقدر راحت به خاطر قیمتش ازش می گذرن؟


وقتی پیرمرد ساده که اصلا اهل خوش گذرونی و خرج و از این حرفا نیست٬ صدای خاطرات زندگیو جوونیشو میشنوه و باعث میشه بیاد  تو یه مغازه ای که عمدتا جای اون آدما نیست٬ یعنی با اون صدا دنبال خاطرات یه عمر زندگیش کشیده شده و یعنی دنبال یه لحظه آرامش و استراحت و لذت اومده.


 اما نتونست بخره...


اگه یه لباس٬ خوراکی٬ یا تفریح بخوام میتونم ازش بگذرم ولی وقتی یکی میاد دنبال خواننده ی مورد علاقش واسم فرق می کنه٬ به نظرم به همراه اون اومده دنبال خیلی چیزای دیگه...


همه اونایی که تو این دنیا سرشون به تنشون می ارزه انقدر اطرافشون واسشون مهم بوده که از این صحنه ها ببینن و متاثر بشن یا بهشون کمک کنن. ولی این دفعه اومدم بگم خدا رو شکر که فروشنده نیستم. واقعا نمیکشم یکی به خاطر ۴ هزار تومن رو علاقش پا بزاره و دست خالی از مغازم بره بیرون.


نمیدونم. وقتی فکر میکنم میبینم اگه اینطوری بود باید خدارو شکر میکردم  که یه پرستار نیستم تا وقتی از مریض می پرسم: پس چرا یدونه پنیسیلین خریدی فقط٬ بگه: آخه بیشتر پول نداشتم...یا یه قصاب نیستم که یکی بیاد بگه آقا ۱۰۰۰ تومن گوشت بده... یا اینکه حتی یه مرده شور نیستم که همش گریه ی مردم و ببینم.


خدارو شکر به خاطر اینکه میبینم و فکر می کنم :)


 

۹ نظر:

  1. نمیخوای بگی که سی دی رو برای پیرمرده نخریدی!؟!؟!؟!

    پاسخحذف
  2. معلومه که نخریدم!!! مستحق نبود که. یه پیرمرد شخت کوش شرافتمند بود که تو زندگیش واسه پولی که میخواست خرج کنه محدودیت داشت. همیشه انقدر احساساتی برخورد کنی, به غرور خیلیا بر می خوره. مگه میشه به اون سرهنگ بازنشسته ای که داره مسافرکشی می کنه, کرایه بیشتر داد چون دلت سوخته؟!

    پاسخحذف
  3. به غرور من اصلا برنمی خوره. لطفا هرچی خواستید برام بخرید.

    پاسخحذف
  4. عمه جان شما فعلا چلوکباب و بچسب, مونده بودم اگه دوغ بدم به جای نوشابه بهتون بر بخوره, خیالم راحت شد

    پاسخحذف
  5. دوغ از نوشابه گرونتر نیست؟

    پاسخحذف
  6. این شاعر تکراری وسط دعوا نرخ تعیین کرد. با چه معیاری یکی شد حمید اصلی یا حمید ناب محمدی و دیگری شد حمید قلابی یا حمید آمریکایی؟

    پاسخحذف
  7. این شاعر تکراری کامنتای مغازه ی خودشو جواب نمی ده میاد اینجا از تظاهر کنندگان عکس و فیلم می گیره

    پاسخحذف
  8. پ.ن: صاحابِ این وبلاگ کجاست؟

    زنده هست انشالله؟!؟

    پاسخحذف
  9. جواب دادن سخته ولی عکس گرفتن و شناسایی کردن برای تمایز انواع حمید آسونه؟ دوربین دیجیتال ارزونتر از فرهنگ هشت جلدیه؟

    پاسخحذف