۱۳۹۴ خرداد ۷, پنجشنبه

این روزها بازار حمله به پزشک ها داغه. بعضی هاش هم پر بی راه نیست. ولی اون ریشه و پایه ی اعتماد بین بیمار و مریض که اصل و اساس شفاست و داره از بنیان کنده میشه رو نمیدونم کی میخواد بعدا درست کنه. دوستی حرف خوبی میزد و میگفت نقد به جا درست و لازمه ولی این باید وقتی باشه که واسه از بین بردن اون چیزی که با نقد بهش حمله ور شدی جایگزینی تابیه کرده باشی. پزشک ها بدن، دزدن، دروغ گو ان، نباید به حرفشون اعتماد کرد؟ باشه. ولی مگه جایگزین این اعتماد از بین رفته چهار تا پزشک معتمد گذاشتی و لیست کردی مردم موقع ضرورت برن سراغشون؟ یا فقط باعث شدی جامعه ی خود سر ایرانی که مصرف بی رویه انتی بیوتیکش سر به فلک میکشه و سال به دوازده ماه اعتقاد به دکتر رفتن نداره و حاضره ۴۵ تومن بده به جای شیشلیگ گوشت خر بذارن جلوش ولی بره فلان رستوران چون کلاس داره ولی وقتی ۳۰ تومن میخواد بده پول متخصص دست و دلش میلرزه، همون توجه کم به سلامتیش هم دیگه نکنه و در مواقع ضروری هم به حرف پزشک اعتماد نکنه؟؟؟؟؟ راه حل پیشنهادیت چی بود بعد شکستن خیلی از چیزها؟
دلم میسوزه برا اون موقع که یادمون میدن وقتی داری شکم مریض رو معاینه میکنی و دستت رو روش فشار میدی ببینی جایی درد داره یا نه یه نگاهت به شکمش باشه و گوشت به جایی که میگه درد داره، یه نگاهتم به صورت و چشم های مریض که ببینی کی از شدت درد به خودش میپیچه ولی صداش در نمیاد... دلم میسوزه برا دقت هایی از این جنس که یادت میده طبیبانه و مادرانه درد مریضت و بفهمی ولی مریض ازش خبر نداره و محکوم میشی به بی توجه ای و نا بلدی و بی احساسی و بی عاطفه گی...
برا اون موقع که دستت رو نبض مریضه ولی داری نفس هاش رو بدون اینکه خودش بفهمه و باعث تغییرش بشه از رو قفسه سینه اش میشمری...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر