۱۳۹۰ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

یه حسنی که پزشکی داره اینه که همیشه ندانسته هات بیشتر از دانسته هاته و این باعث میشه دیگه زور نزنی بگی من آدم مطلع و مهم و کار درستی ام. حداقل اگه با خودت رو راست باشی میفهمی چند مرده حلاجی و دیگه سعی نمیکنی خودت رو غیر از اونی که هستی نشون بدی. به دانسته هات افتخار میکنی و ازشون لذت میبری. تو کل اون هایی که میشه ندونست یه تیکه رو دونستن همیشه خستگی سختی هایی که به خاطر دونستمش کشیدی رو در میکنه.

* استادم یه سوال پرسید. نوک زبونم بود هرچی میزدم سر و کله ی خودم و آخ و اوخ میکردم یادم نیمومد. استادم بدون اینکه عکس العمل خاصی نشون بده عادی نگاهم میکرد و منتظر بود ببینه یادم میاد بگم یا نه. نگاهش بهم یاد داد ندونستن ندونستنه. تویی که زور میزنی و نمیدونی با اونی که ساکته چون نمیدونه فرقی نداری. قبول کنی نمیدونی بیخودی دست و پا نمیزنی. میری یاد میگیری واسه دفعه ی بعد. قبول کن نمیدونی. همین.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر