لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد. گل داد. سرخ سرخ.
گلها انار شد. داغ داغ.
هر اناری هزار تا دانه شد.
دانه ها عاشق بودند. دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود.
دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.
مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود.
کافیست انار دلت ترک بخورد.
سالیانیست که لیلی عشق می ورزد.
لیلی باید عاشق باشد. زیرا خدا در او دمیده است.
و هر که خدا در او بدمد عاشق می شود.
لیلی نام تمام دختران زمین است. نام دیگر انسان.
لیلی نام تمام دختران زمین است/عرفان نظر آهاری
خدا گفت : زمین سردش است . چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟
پاسخحذفلیلی گفت: من
خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت. سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. لیلی هم
خدا گفت: شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش
لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد
لیلی گُر می گرفت. خدا حظ می کرد. لیلی می ترسید آتشش تمام شود
لیلی چیزی از خدا خواست. خدا اجابت کرد
مجنون سر رسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد
آتش زبانه کشید. آتش ماند. زمین خدا گرم شد
خدا گفت: اگر لیلی نبود، زمین من همیشه سردش بود