یه مدت که می گذره پادشاه تصمیم میگیره بره یه سرکشی بکنه و اوضاع رو ببینه. میره میبینه مردم میدون طرفش. می ترسه میگه حتما می خوان از قانون جدید شکایت کنن. میگه چی شده؟ مردمم شروع به درد و دل می کنن و می گن: بابا تورو خدا این ۱ قرونو بکن ۲ قرون ولی تعداد ایستگاهای این چک خوری هارو بیشتر کن ما انقدر مجبور نباشیم تو صف بمونیم هر روز. بذار هر روز زود چکمونو بخوریم بریم سر کارمون.
خییلی پست خوبی بود مرسی
پاسخحذف