۱۳۹۳ شهریور ۱۲, چهارشنبه

انگار همه ذاتشونه یا عادت کردن فقط اونقدری که قدر دونسته میشه و دیده میشه خرج کنن، از عواطف و احساسات گرفته تا زمان و مکان و پول و انرژی. اسمش هم شده "به موقع خرج کردن". به موقع که خرج کنی لازم نیست منتظر جواب بمونی. لازم نیست توجه و قدردانی گدایی کنی. لازم نیست پررنگش کنی. همه انقدر تشنه اش ان که نوش جونشون میشه و میذارنت رو سروشون حلوا حلوات میکن. ولی کسی یاد نگرفته غرق در محبت بشه ولی چشمش کور نشه. زیادی که خرج میکنی تشنه گی که یادشون میره هیچ، احساس خفگی میکنن...
مامانم از بچه گی میگفت یه چیزت که دلت رو زد یه مدت بذارش ته چمدون. دور نندازش. ازش که دوری کنی و یادت بره بعد چند وقت دوباره دلت هواش رو میکنه و میخوایش. من اما یادم نمیاد چیزی دلم رو زده باشه. من اما یادم نمیاد محبتم رو به کسی یا چیزی با دوری و کم رنگی زیاد کرده باشم. وقتی یه چیز هر روز و هر ثانیه باهامه و حتی وقتی خودش نیست فکرش هست واسم کسل کننده نمیشه. دلم رو نمیزنه. میشه عضوی از وجودم و نفوذ میکنه به درونم . اون موقع است که دیگه اصلا نباشه نمیتونم نفس بکشم. واسه همینه که احساس خفگی رو نمیفهمم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر