۱۳۹۲ دی ۲۲, یکشنبه


دلم میخواد از جلو تک تک دست فروش های جهان که رد میشم, وایسم, تو چشماشون نگاه کنم, بگم ببخشید ازتون خرید نمیکنم. باور کنید لازم ندارم. ببخشید

یکی از دردناک ترین دو راهی های زندگیم همیشه وقتیه که از جلوی بساط یه دست فروش رد میشم.
اگه وایسم و نگاه کنم دل میبنده و آماده میشه یه چیز ازش بخرم. اگه لازم نداشته باشم ناراحت میشم و دلشم میشکنه. اگه وایسم واقعا به قصد خرید میگردم وسایلش رو. خیلی وقت ها کار آدم با چیزایی که میفروشن راه میافته. بدم میاد فکر کنه الکی و از سر ترحم وایسادم....
اگه هم که رد شم دوست ندارم فکر کنه بهش بی اعتنایی کردم...

بدم میاد جزء اون دسته ای باشم که تو مترو فقط به دست فروش ها و جنساشون نگاه میکنن و با سکوتشون فضا رو برای داد زدن و تبلیغ کردن اون بیچاره سنگین میکنن.
وسایل مترو رو تماشا کردن یه جور سرگرمی و سپری کردن زمانه برا خیلی ها. مسیر رو از یکنواختی در میاره واسه آدم.
به اندازه همون قدر که سرگرمت میکنه بدهکارشونی...

۱ نظر: