۱۳۹۰ بهمن ۲۵, سه‌شنبه

خاطرات یک روز دانشجویی:
امتحان دیروز رو خوب دادم. شب از خستگی همش سر جزوه جدید چرت زدم. امتحان امروز رو بد دادم.
کل پسر های کلاس پول گذاشته بودن واسه همه دختر های کلاس رز خریده بودن واسه ولنتاین. با اینکه یاد بی کسیت میافتادی ولی حس خوبی بود که دست خالی نبوده تو اون روز.
روز شلوغ و پر کاری بود دانشگاه. له شدم.
رفتم به مناسبت روز ولنتاین و مهربانی با خویشتن و پیشگیری از یبوست یه سالاد بار خودم رو مهمون کردم :d
8تا11 خوابیدم. الان 3 بامداده. تا الان مشق می نوشتم.
و حال شروع به درس خواندن میکنیم. 

پی اس: ماشالله روزگار قربونش برم هرگز نمیذاره پر رو بشی. به محححححححححض اینکه یه امتحان رو خوب میدی سسسسسسسسریع بعدیشو بد میده که یه وقت توهمی چیزی ورت نداره فکر کنی کارت درسته!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر