۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

در ادامه ی اون ماجرا که ملت عادت نکردن نه تنها از احساساتشون با کسی حرف بزنن، بلکه عادت ندارن کسی هم از مال خودش واسشون حرف بزنه و بلد نیستن چه عکس العملی باید نشون بدن، سریع یا پشت سرش حرف در میارن یا میخوان یه جوابی یه راه حلی چیزی بهش پیشنهاد کنن و از این حرف ها،
یه عده هم هستن کلا واسه همه متاسف میشن. حالا یا از سر دلسوزی یا از سر سرزنش. دیدی یارو میخواد سرزنشت کنه میگه "واقعا واست متاسفم که اینطوری ای . اونطوری فکر میکنی" و این حرفها؟ خیلی آدم های باحالین اینجور آدم ها. واست متاسف میشن که از نظرشون یه چیز تو اشتباه به نظر میاد :))))

* در توضیح اون آدم اولی ها که عادت ندارن از احساسات بقیه با خبر بشن از همه بیشتر از اینش بدم میاد که یه موضوع که از تو میفهمن ذهنشونو مشغول میکنه و بهش فکر میکنن یا با بقیه به عنوان یه موضوع در میون میذارن، حالا نه لزوما با هدف خبر چینی ها! کلا. تقصیر ندارن بیچاره ها. ما آدم ها عادت نداریم از خود واقعیمون با کسی حرف بزنم. اون قسمت از مغزمون که مال ذخیره اطلاعات آدم هاست خالیه. یکی که یه چیز میگه و ازش میفهمیم خیلی بُلد میشه واسمون. ضعف های خودمون یادمون میره سریع واسه اون متاسف میشیم.
بابا همه آدم ها یک سری احساسات اینطوری دارن. حالا اگه تو مال خودتو نمیگی و عادت نداری کسی بگه چرا تا مال یکی و میفهمی فکر میکنی خیلی خاصه؟ 
کلاااااااااااااا یه ساعت نشستی باهاهش حرف بزنی یا درد و دل کنی یا کلا پیش اومده یه چیز گفتی، بعدا هم تو ذهنشه و بهش فکر میکنه بدم میاد. هرچی بود مال همون یک ساعت بود تموم شد دیگه! ول کن.

یکی به من بگه میفهمه چی میخوام بگم لطفا :DDDD

۳ نظر:

  1. کلاً چقدر همه بدند و من چقدر خوبم

    پاسخحذف
  2. یه چیزی تو همین مایه ها! :d

    پاسخحذف
  3. در وطن خویش غریب۲۸ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۲:۰۶

    کلاً یه کم پیچیده بود، میشه یه بار دیگه توضیح بدی شاید فهمیدیم چی گفتی
    :D

    پاسخحذف