۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

بار اول

به  سان کودکی گریان و پر شیون آنچه می خواهی طلب می کنی و مادر تنها به بهانه ی سکوت، خواسته ات را اجابت می کند. با اینکه نا سپاسی و دیگر بار و دیگر بار از تنها سلاح خود جهت اجابت استفاده خواهی کرد.


لبریز از شوق می شوم آنگاه که خبر روا شدنش را می شنوم. می روم و باز می گردم، استفاده می کنم و تمام می شود، بهره می برم و عادی می شود، لذت می برم و سپری می شود... بی خبر از آنکه دلی که در راه طلب مستجاب نشده، شکسته و همچنان نالان به درگهش التماس می کند، به او نزدیک تر و نزدیکتر میشود.


نکند چون مادرت تورا دعوت به سکوت کرده باشد؟! نکند تو را حاجت روا و دیگری را در آغوش پر مهر خود آرام جا داده باشد و کودک از گریه در سجاده به خواب رفته باشد؟! نکند دلتنگ راز و نیازها و ناله های گاه و بی گاه توست که این بار دیگری را راضی نمی کند و از دست نمیدهد؟!


بغض عجین شده با او از درد فراق که سرشار از امیدی روشن است، یا گریه ی شوق وصالی کوتاه که تا یک عمر به پای جداییش خواهی سوخت؟ مگر نگفتند مختاری؟ پس، انتخاب کن.


هنوز هم از اجابت خرسندی؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر