۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

2 هفته به کنکور

او: بیا بریم خرید شامم بیرون می خوریم میایم.


من: نه ممنون


او: زود میایم.


من: نه ممنون٬ درس دارم.


او: بیا ۳-۴ ساعته دیگه.


من:!!!!!!!!!


* * *


اوی دیگر: ۲۲ بهمن چند روزشو بیا باغ ما.


من: نه ممنون.


اوی دیگر: حال و هوات عوض میشه اینهمه درس خوندی.


من: ممنون. خوبم. دو هفته فقط مونده.


اوی دیگر: مگه نگفتی چند روز آخر نمیخوای بخونی دیگه؟ خوب چند روز زودتر به جاش نخون٬ روز قبل کنکورو بخون.


من:


* * *


صدای تلفن...


من: در رختخواب


نیم ساعت بعد...


صدای تلفن...


من: خواب/ بیدار


او: چرا هر وقت زنگ می زنم خوابی؟


من: نیم ساعت پیش تو بودی بیدارم کردی؟


او: آره


من: هر وقت کار داشتی به موبایلم بزن لطفا. اگه خواب باشم سایلنته. چون خواب هام معمولا نیم ساعته و واسم لازمه.


غروب٬ صدای تلفن خونه...


من: خواب/بیدار


او: إ خواب بودی؟


من: مگه نمی گم به موبایلم بزن؟


او: چه فرقی می کنه؟


* * *


صدای تلفن خونه...


اوی بالایی چند روز بعد: سلام دارم میام بهت سر بزنم (بدونه اینکه بپرسه وقت دارم یا نه!)


من: میشه بعدا که درسام بهتر شد اوضاش خودم باهات قرار بذارم؟ ببخشیدا!


او: نه من دیگه نمیتونم.


 

۲ نظر:

  1. خوش باشید با هم دیگه. اصلا می خواید شما دوتا باهم برید. ها؟
    ما که بعد کنکور دل و دماغ ماست خریدنم نداریم چه برسه بستنی فوروشی بالا شهر رفتن

    پاسخحذف
  2. هیییییییییییییییییییشکی نمی تونه خودشو بذاره جای یه آدمی که الان تو دوران کنکوره و 2 هفته تا کنکورش مونده. حتی اون کسی که خودش یه روز این دورانو سپری کرده پس همممممممه حرفای بقیه از سر درک نکردن این اوضاست!

    پاسخحذف