من: نه ممنون
او: زود میایم.
من: نه ممنون٬ درس دارم.
او: بیا ۳-۴ ساعته دیگه.
من:!!!!!!!!!
* * *
اوی دیگر: ۲۲ بهمن چند روزشو بیا باغ ما.
من: نه ممنون.
اوی دیگر: حال و هوات عوض میشه اینهمه درس خوندی.
من: ممنون. خوبم. دو هفته فقط مونده.
اوی دیگر: مگه نگفتی چند روز آخر نمیخوای بخونی دیگه؟ خوب چند روز زودتر به جاش نخون٬ روز قبل کنکورو بخون.
من:
* * *
صدای تلفن...
من: در رختخواب
نیم ساعت بعد...
صدای تلفن...
من: خواب/ بیدار
او: چرا هر وقت زنگ می زنم خوابی؟
من: نیم ساعت پیش تو بودی بیدارم کردی؟
او: آره
من: هر وقت کار داشتی به موبایلم بزن لطفا. اگه خواب باشم سایلنته. چون خواب هام معمولا نیم ساعته و واسم لازمه.
غروب٬ صدای تلفن خونه...
من: خواب/بیدار
او: إ خواب بودی؟
من: مگه نمی گم به موبایلم بزن؟
او: چه فرقی می کنه؟
* * *
صدای تلفن خونه...
اوی بالایی چند روز بعد: سلام دارم میام بهت سر بزنم (بدونه اینکه بپرسه وقت دارم یا نه!)
من: میشه بعدا که درسام بهتر شد اوضاش خودم باهات قرار بذارم؟ ببخشیدا!
او: نه من دیگه نمیتونم.
خوش باشید با هم دیگه. اصلا می خواید شما دوتا باهم برید. ها؟
پاسخحذفما که بعد کنکور دل و دماغ ماست خریدنم نداریم چه برسه بستنی فوروشی بالا شهر رفتن
هیییییییییییییییییییشکی نمی تونه خودشو بذاره جای یه آدمی که الان تو دوران کنکوره و 2 هفته تا کنکورش مونده. حتی اون کسی که خودش یه روز این دورانو سپری کرده پس همممممممه حرفای بقیه از سر درک نکردن این اوضاست!
پاسخحذف