۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

ححححححححححححالم از جامعه ی به ظاهر اسلامی ای که توش خجالت بکشی از اعتقادات مذهبیت حرف بزنی به هم می خوره. اصلا مهم نیست اعتقادش درسته یا نه. ححححححححق نداری ایمان و اعتقادشو زیر سوال ببری. اون تنها پشتوانه ایه که بهش تکیه کرده.

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

فلسفه ی زندگی و امتحانات الهیمونو رو مسائلی بنا کردیم که به فاصله ی یک مرز قرار دادی تو یه کشور دیگه٬ هیچ کدومش وجود خارجی نداره. خیلی دوست دارم بدونم حالا که ما اینجاییم خدا هم داره از این شرایط استفاده می کنه و بنا کرده مارو با مسائل دورو برمون امتحان کنه٬ یا اینکه این ها همه توهمات خودمونه و کلید فلسفه و حقیقت تعالیمون تو اینهایی که ما بهش دل خوش کردیم و اسمشونو گذاشتیم امتحان نیست اصلا.

۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

یبوست ذهن


خیلی وقته باهاش حرف نزدم...



حرف و اگه به صاحبش نزنی٬ لیاقت گفتنش به هر کس دیگه رو هم ازت می گیره٬ با اینکه می دونی هم کلامی جز با صاحبش آرومت نمیکنه.


دانلود از آلبوم سوگواران خموش (علی رضا قربانی)

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

به سنی می رسی که برا همه چی دیره...


دیر بدست آوردن بعضی چیزها افتخار داره ولی دیگه ذوق نداره...

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

پست 14/10/88 زنده شد

بعضي وقت ها اعتقاد داشتن پشت آدم و گرم مي کنه، حتي اگه اعتقاد درستي نباشه.



به ”ادعوني استجب لکم”ش شک کردم...

دلمون وا شه به قرآن

تمام پزشک های موفق هم یک روز انترن و رزیدنت بودن و همین آزمونو خطاهاشون باعث موفقیت الآنشون شد. انقدر هرچی از دهنت در میاد بهشون نگو. کمکشون کن که یه روز آرزوی پیدا کردنه یه پزشک خوبو نکشی.


با جونو دل چیزهایی رو خوندم که دیگه دل و دماغ و اعتماد به نفس استفادشونو ندارم...


بدم میاد از زمونه


خسته ام از قوانین طبیعت. خسته ام از اینکه وقتی می خوری زمین پوستت خراشیده می شه٬ نمی تونی غر بزنی٬ چون جنس و حساسیت پوستت جزو قوانین طبیعیه.


چقدر دوست دارم بدونم اونهایی که به Big Bang اعتقاد دارن و فکر می کنن خدایی در کار نیست٬ موقع هایی که با قوانین طبیعت روبرو می شن٬ چطوری خودشونو آروم می کنن. مخصوصا اون موقع ها که حداقل با عقل خودشون تلاش کردن تا اونجا که می شه همه جای پازل و درست بچینن.

به قول رها:


شاید آزمایش پیدا کردنه راهه٬ نه تحمل اون.

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

مادرها عجیبترین آدم های دنیان!


اون ها می تونن تو روی کسی که دو دقیقه ی پیش از دستش بغض کردن لبخند بزنن!

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

phrasal verb

break some thing in: wear something a few times so that it doesn't look/feel new


exp: I need to break these shoes in before we run next week