۱۳۹۵ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

مناسك از بين ما رفته
آداب تشرف و حضور و خداحافظي از اتفاق هاي اطرافمون رو حذف كرديم. اين باعث ميشه حالشون، پيام خلقتشون وانرژيشون رو درك نكنيم...
دوستي ميگفت تو يك سري قبايل چند وقت يك بار كه براي خوراك بايد به شكار برن يك نفر مسئول شكار ميشه و شب قبل از روز شكار زنان قبيله براش مراسمي ميگيرند و او رو اماده ميكنند. فردا كه براي شكار رفت وقتي حيواني رو گرفت اولا يك قسمت از اون رو براي درندگان ديگه صدقه ي شكارش ميذاره و ما بقي رو به سمت قبيله مياره، ثانيا قبل از ورود به قبيله شكار رو تحويل پير قوم ميده و خودش بايد تا چند روز بيرون قبيله بمونه تا خوي درندگي ازه اش خارج بشه و بعد اجازه ي ورود پيدا ميكنه...
دقيقا به نظرم آداب و مناسك و مراسم هايي كه قبل و بعد اتفاق هاي زندگي وجود داشتن و معني و كاركرد خودشون رو از دست داده و فقط پوسته ي ظاهريشون مونده باعث از دست رفتن روح زندگي و از طرفي كمرنگ شدن به مرور خودشون ميشن. مثل هدف و كاركرد اصلي مراسم هايي كه در روز سه و هفت و چهل براي متوفي و هم ذات پنداري با داغ داران بازمانده ميگرفتند و الان فقط باري شده به دوش صاحب عذا و به مرور هم داره حذف ميشه. غافل از اينكه عملكرد اصليش و همراهي داغ ديدگان در سوگواري در پروسه پذيرش و عبور از غم ميتونست تاثيرات بزرگي بذاره...
خلاصه كه از روزي كه اين داستان قبيله رو شنيدم سعي ميكنم صدقه ي قوتم رو بدم. قصابي كه ميريد گوشت بخريد وزن گوشت رو با همه چربي ها و ناخالصي ها براتون ميكشه و پولشو حساب ميكنه و بعد از اون پاك ميكنه واسه اتونو آشغالاش رو حالا در بهترين حالت يا ميريزه دور يا قاطي چيزهاي ديگه قالب بقيه ميكنه. امروز برا اولين بار به ذهنم رسيد و گفتم آشغال گوش جت هارو هم برام تو يه پلاستيك جدا بريزه بيارم برا گربه هاي محل و روزي اون ها شد. خيلي حس خوبي بود. احساس كردم تازه گوشتمون حلال شد :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر