۱۳۹۳ شهریور ۴, سه‌شنبه


یکی از بحث های رایجی که درمبحث  "رابطه ی بیمار-پزشک"  این روزها در حال بررسی و آموزش است مشارکت دادن بیمار در روند درمانش است. بحث در مورد اینکه راجع به بیماری و نحوه درمانش چقدر و چگونه به وی اطلاعات بدهیم و اینکه برای جلب اعتماد و افزایش سطح فرمانپذیریش از دستورات پزشکی و ادامه ی درمان او را قانع کرده و در جریان منافع و معایب مسائل قرار دهیم و به نوعی او را در روند درمان مشارکت فعال دهیم.
ولی در فرهنگ امروز پیدا کردن بیماری فرد و تجویز دارو وظیفه ی پزشک تلقی میشود و پیدا کردن دارو! خوردنش و خوب شدن وظیفه ی بیمار! پزشک رویکرد "مگه من دکتر نیستم؟! پس بذار کارم رو بکنم و تو فقط گوش کن! و بیمار هم رویکرد  مگه تو دکتر نیستی؟! پس بگو چمه و چی کار کنم؟!" دارد. بیمار خود را مسئول بدن و سلامتی خویش نمیداند و پزشک هم این مسئولیت را به وی نمیدهد در حالی که از طرف دیگر مسئولیت اختیار سلب شده را تمام و کمال در صورت به دست نیامدن نتیجه ی مطلوب نمیپذیرد.  
به نظر می رسد این مشارکت از لحظه ی ورود بیمار به مطب پزشک باید شروع شده و در روند تشخیص و درمان و پیشگیری های آینده ادامه پیدا کند و نه فقط درمان و یا خوردن دارو 
از طرفی ما هم زمان با اینکه به دنبال پزشک با تعریف خودمان "خوب" میگردیم باید یاد بگیریم مریض خوبی هم باشیم. مریض خوب به معنای شرح حال و اطلاعات خوب، کافی و درست دادن و دستورات را درست اجرا کردن است. بیمار با شرح حال خوبی که از خودش میدهد میتواند در روند تشخیص بیماریش مشارکت نماید و پزشک نه تنها باید این امر را به وی آموزش دهد بلکه در او قوت ببخشد و آن را تحسین کند تا پایه ی مشارکت در درمان از همان مرحله ی تشخیص بسته شود. سرمایه ی اصلی پزشک برای مداوای بیمار اعتماد اوست و این اعتماد تنها به پزشک و تشخیص او نیست بلکه اعتماد به نفس بیمار نسبت به قدرت مقابله با بیماری خود، از آگاهی او نسبت به توانایی خویش در یاری رساندن به پزشک در امر تشخیص شروع میشود                                                  
                            
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر