۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

یادمه یکی از نزدیکانم تو سن 18 سالگی ازدواج کرد. خیلی ها مخالف ازدواج زودهنگامن به دلایل مختلف. ولی دلیل مخالفت من این بود که اعتقاد دارم آدم ها باید تمام مقاطع زندگیشون رو زندگی کنن و بعد برن مرحله ی بعدی؛ حتی اگر مرحله ی بهتری در انتظارشونه نباید هیچ یک رو قربانی دیگری کنند چون هرکدوم ارزش زیستن داره. ازدواج در سن 18 سالگی یعنی تجربه نکردن جوانی و شیفت مستقیم از نوجوانی به پختگی و آرامش و خوبی و سختی و بدی و همه چیه تعهد. (این صفت ها رو به کار بردم که برسونم تعهد و تاهل بار منفی یا مثبت نداره اینجا برام فقط دورانی از زندگیه که قبل رسیدن بهش باید دوران های دیگری رو از دست نداد مثل تمام مقاطع قبلی و بعدیش که نباید). 
نه به تجربه اش نیاز داری, نه قرار بهش ببالی, نه قراره به خاطر کارهایی که تو هر مقطع کردی احساس پشیمونی کنی نه هیچ چیز دیگه, مساله اینه که یک تکه از حیات و بودنت رو که باید زندگی کنی حذف میکنی اون هم به اختیار!
حالا به نظرم آدم ها تو روابطشون با هم دیگه هم همینطوری ان. اول که با هم آشنا میشن به سرعت دنبال مشترکاتی میگردن که به همدیگه نزدیکترشون کنه و عمق یا جنس رابطه اشون رو تغییر بده. خیلی ها ملاکشون برای اعتماد به آنچه بینشون داره اتفاق میافته سرعت و کشش ناخودآگاه رابطه است. ولی یه جایی تو رابطه میرسه میبینی به جای  جست و جو برای پیدا کردن مشترکات داری اتفاقا مشترک سازی میکنی. یعنی سعی میکنی شبیه هم باشین یا سعی میکنیم آنچه که یکدیگر میخواهند و میپسندد باشیم. این به وقت خودش بد نیست ولی دارم از اون موقعیش حرف میزنم که خودت باشی ولی در کنار دیگری. این مقطع رو با مشترک سازی حذف میکنیم. عین اون مقطع های زندگی که همه اش رو باید زیست, تو رابطه بودن ولی خودت بودن رو باید تجربه کرد بعد به دنبال مشترک سازی. به نظرم این مقطع آدم ها رو سرشار از اعتماد به نفس میکنه.

۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

همیشه یه صبحی که وقتی چشم هات رو تو رختخواب باز میکنی و به یاد دیشب لبخند میزنی کافی نیست,
گاهی اوقات باید بود تا فردا صبح هم برایش پنکیک و قهوه ی خوب درست کنی...

۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه

آدم هایی که داد میزنن کلاااااااااا قفل میکنم جلوشون.
لحن صدات که تغییر کنه من حرفی دیگه باهات ندارم. نه اینکه نخوام ها! نمیشنوم اصلا دیگه.
یاد نگرفتیم از واژه ها به جای صدا استفاده کنیم.
دیدی بعضی ها یه مدت میرن کلا محو میشن تو خودشون باشن؟ تیریپ فیس بوک غیر فعال و هیچ رابطه با کسی نداشته باشو چیزی ننویس و اینها.
خیلی با کلاسه!
باید یک بار این کار و کنم ;)

Insecurity

نمیدونم از کجا و چی شخصیتم نشات میگیره.
دلم میخواد کسی که انتخابم میکنه قبلش همه ی دخترهای جهان رو بهش نشون بدم بگم این ها هستن اگه انتخابت هنوز منم بیا.
 

۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

تقصیر کسی نیست

حالم خوب نیست...
چون میزانی که تو روابطم اذیت میشم از میزانی که برا طرفم مهمم بیشتره.
تقصیر کسی نیست. منم که باید شیبش رو کم کنم و به اندازه عمق رابطه ازش (رابطه) انتظار داشته باشم.
وقتی حالت از دنیا به هم میخوره یه موسیقی ناب بذار تو گوشت دوباره به همون دنیا نگاه کن... :)

۱۳۹۱ مهر ۲۹, شنبه

ترجیح میدهم دنیای بعضی آدم ها بدون من هم بچرخد. البته هنوز انقدر مستقل نشده ام که از دنیایشان بیرون بیافتم و هیچم نشود. ولی با آدم هایی برخورد میکنم که کاری نمیکنند و منتظر منند و آن روز که من تصمیم گرفتم خودم باشم و دغدغه ام بهتر کردن آن ها نباشد احساسشان را به هرنحوی شده نشان میدهند که این دفعه بهشان خوش نگذراندم.
این ها اذیتم میکنند.
کمند ولی هستند.
انقدر کمند آدم هایی که به من محتاجند که هنوز از لذتش سیراب نشدم که همیشه بتوانم خودم بودن را انتخاب کنم.
از احتیاج آدم ها به خودم لذت نمیبرم ولی از بزرگ بودنی که احتیاج اینجاد کند چرا.


و افسوسی دیگر که دنیای خیلی ها بی من راحت میچرخد...

از سر بی نفسی

مگه من بلد نیستم حال خودم رو بهتر کنم؟؟!!!!
باشه قبول. بلد نیستم. ولی مطمئنم تمرین کنم میتونم.
حالا موضوع میاد سر اینکه بعضی حال ها رو اصلا میخوای بهتر کنی یا نه!
آدم هایی که مطلق حرف میزنند سرگرمم میکنند. انقدر میتوان از دستشان خندید.
کسی چه میداند در این جهان چه خبر است؟
میتونم کلا هیچ کار در جهان نکنم. فقط بشینم فکر کنم.
 بعضی وقت ها بعضی هاشم تو وبلاگ بنویسم.

جدیدی که داره میشه دو سال...

یکی دیگه از جدیدهایی که هرگز از خودم ندیده بودم و این زندگی جدید با خودش به ارمغان آورده فراموشیه.
من؟ 
فراموشی؟
هرگز!
حالا اما, صفحه رو باز میکنم و از این یوتوب به اون یوتوب میشم و میبندم و میرم پی کارم. بعد ها تازه یادم میافته کامپیوتر رو روشن کرده بودم فقط یه چیز تو وبلاگ بنویسم اصلا.

حمید

یه جوری ام
انگار یه تیکه ام کنده شده.
خوشبخت شو حمید.

با خودمم

به تک تک قول هایی که به خودت میدی و زیرشون میزنی و تک تک قرارهایی که با خودت میذاری و عملی نمیکنی تیشه به ریشه ی سلف بیچاره ات که داره جون میکنه استیمش رو بسازه میزنی. بیخودی با احتیاج به رهایی در لحظه توجیحیشون نکن.

هدیه دایی مجید به حمید

"""""""""""""""""""""""بیا اینم خرمای حمید خدا بیامرز
بذارش تو وبلاگت بذار مردم شاد خراسان بشن عوض شنیدن چسناله های تو
پ.ن. نازنی اگر همین طوری اینو نگذاری تو وبلاگت"""""""""""""""""

* دوستان به غلظت کوتیشن مارک توجه کنن لطفا تا جد و آبائ معلم سوم راهنماییمون نیومده جلو چشممون :D