۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

حالم بد جوری گرفته است.
 اون تیکه از شخصیتم که به خاطر یک بار کم کاری لکه دار شده بود و وجدان دردشو یک عمر دنبال خودم کشیدم و هرچی بزرگتر شدم عواقبش به جای اینکه کمرنگ تر بشه بیشتر خوردم کرد، به زور چند وقت بود پوشونده و جبران کرده بودم، دوباره سر باز کرد و حالم و از خودم به هم زد. دوباره اونی شدم که بدم میومد.
میترسم از اینکه نکنه دارم این همه سال جون میکنم اونی بشم که نیستم. چون واقعا حس میکنم اینی که داره سرم میاد حقم نیستو اگه حقمه پس اونی که فکر میکنم میتونم باشم نیستم.

گفتم اینو نگاه کنم حالم بهتر شه. دوسش دارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر