۱۳۹۱ دی ۲۳, شنبه

جوانه خواهد زد...

حس, تجربه پذیر نیست. جنسش از تجربه نیست. با تجربه قاطیش کنی خراب میشه. به زور چیزی که بهش متعلق نیست رو بهش نسبت بدی یا میکشدش پایین یا خودش را از تعلق رها میکنه و پر میکشه و فقط به همون دسته تجربیاتت اضافه میشه هر روز.
حس در لحظه زاده میشه و همیشه اولین بارشه. تمام حس ها نوزادن و تازه. فقط باید عین نوزاد مراقبشون بود. والا تا آخرین لحظه ی زندگی هرچی ایجاد میکنن, نه! حتی هرچی ایجاد میشن جدیدن. واسه همینه که نمیفهمم آدم ها چطوری دلشون میخواد بیشتر از یکی بچه داشته باشن و میگن دلشون میخواد تجربه ی خوب رو دوباره تکرار کنن. کودک از لحظه ای که زاده میشه, اولین مامان و بابایی که میگه تا لحظه ای که دانشگاه میره, ازدواج میکنه, همه و همه اولین باره. حس, تکرار پذیر نیست. همون طور که تجربه پذیر نیست.
میتونی خوب تجربه اش کنی. میتونی با تمام وجودت بکشیش تو جونت. میتونی انقدر خرجش کنی که به اوج برسی (حس رو برا خودش خرج کن, از بیرون برا حس خرج نکن) ولی تجربه رو قاطیش نکن. بخوای هم نمیشه.  نترس! تموم نمیشی. حس هر لحظه متولد میشه و به اوج رسیدنش تو رو آبستن خیلی حس های دیگه میکنه. 
کم خرج کنی که چی؟
نگه داری واسه چی؟ واسه کی؟
محافظه کارانه عمل کنی که چی؟ 
دم از تجربه هات بزنی که چی؟ که همون ها به خودشون اضافه کنن و به خودت بگی دیدی با تجربگی کردم و نذاشتم این بار....؟
غرق شد باید....
حتی اگه قراره حسرت بخوری بذار واسه یه چیزی تا آخر عمرت درد بکشی که ارزشش رو داشته باشه. واسه کوچیک درد کشیدن بی ارزشه. دردی که با مسکن آروم شه درد نیست. دردی که با اشک آروم شه درد نیست. دردی درده که هق هقش نفست رو بند بیاره. دردی درده که جای تک تک استخون هات رو بهت تو بدنت نشون بده.
خرج نکن. سرمایه گذاریه. بزرگت میکنه.
 حس هات رو خرج کن. جوانه ی جدیدی میزنه. مثل کودکی که با خودش "مادر" رو به این دنیا میاره. هم زاده میشه هم میزاید.
 حق حس هات رو ادا کن. حق حس به اوج رسوندن و تا اوجش رو بهش (به حس) دادنه. حقش رو ادا کن.
به اوج برس و به اوج برسون. تو همه چی. نه فقط تو روابط.
یه طوری گل رو بو کن که دیگه جا برا نفس تو کشیدن نداشته باشی. یه طوری بویاییت رو خرج کن که تموم شه و دیگه فایده نداشته باشه, میل داشته باشی گل رو گاز بزنی. 
خوشمزه ترین خوراکی های جهان هم هرچقدر مزه مزه کنی تا قورتش ندی حالت جا نمیاد. با اینکه تو معده ات جوانه ی چشایی وجود نداره و مزه اش میره. ولی اوجش اینه که بره تو جونت. مث لوب های خرمالو که قورت دادنشون بهترین کیف دنیاست.
زندگی رو مزه مزه نکن. تک تک سلول هات رو بمال بهش بعد بمیر. با حس ها غسل کن. غسلی که همه جات رو باید خیس کرده باشه و الا باطله.

لحظه رو به اوج برسون تا بعدیش رو بهت هدیه کنه...
اوج رو تجربه کن بعد بمیر.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر