همیشه اعتقاد داشتم وقتی از لحاظ شخصیتی به یه رشدی میرسی که بعضی کارهای سخت واست وظیفه میشه و از حالت انتخاب دیگه واست در میاد, in other words, وقتی اتومات دیگه انجامشون میدی و جنجال نفس نداری با همه سختی ای که داره دیگه به اون حد کفایت نمیشه کرد, یا یه جورایی از اون جنس خوبی کردن دیگه افتخار نیست و باید بری مرحله ی بعد.
وقتی انقدر بزرگ شدی که دیگه همیشه میدونی به خاطر اشتباهت باید معذرت خواهی کنی و غرور و میتونی بذاری کنار, دیگه میرسه به اینکه چقدر طول میدی تا این کار و بکنی. میذاری همه چیز cool down شه و طرف آروم شه و جمله هات و یه طوری آماده کنی که کمتر تقصیر بیافته گردنت و آرامش طرف باعث راحت تر ببخشدت و این حرف ها بشه, یا انقدر جنم داری که تو اوج بحث و دعوا وقتی فهمیدی اشتباه کردی همون موقع بگی معذرت میخوام و یه حرکتی بزنی؟ همون موقع که طرف ازت بدش میاد و تو از اون.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر