۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

امروز برا اولین بار رفتین سر جسد...
به اندازه ای که فکر میکردم هیجان زده نشدم. شاید به خاطر اینکه دسته جمعی بودیم. بو هم نمیدادن هنوز خیلی.
خوشحالم از اینکه مراسم ادای احترام بهشون داشتیم. میدونستم یه عده اشون ناشناس و خیابون خواب و این حرف هان. ولی وقتی گفت یه عده شون کسایی ان که پول خاکسپاری ندارن شوکه شدم. با اینکه کلااااااااااااااااااااااااااااااا واسم فرقی نمیکنه بعد مرگم سر جسمم چی بیاد. صد البته که دوست دارم جسمم هم به یه دردی از این دنیا بخوره و یه سودی برا یه عده داشته باشه. ولی منظور اینکه مهم نیست چطوری باهاش برخورد بشه و حالا اینکه به خاطر اینکه پول نداره خاک نشده واسم خاک شدن و نشدن فرقی نداره اگه تو حال و روز روحم تغییری نده بعد مرگم. ولی واقعا دلیل عدم خاکسپاریش یه جوریم کرد. کلا فعلا تو فاز یه جوری شدنم با تجربه های جدیدم. هنوز تعریفی واسه انواع جورهام پیدا نکردم با اینکه جنسشونو میشناسم. کلا تو این عالم پزشکی و دردهایی که مردم میکشن خیلی شوک زده نمیشم. چون همیشه سعی کردن ازش جدا و بی خبر نباشم. هرچی هم بیشتر میگذره و عادی بودن خودم رو ناشی از بی تفاوتیم نمیبینم و بلکه ناشی از همزادپنداری و نزدیکی بهشون میبینم با اینکه از این قشر نبودم, باعث میشه بیشتر به انتخاب مسیرم و آینده ای که میخوام عمرم رو روش بذارم مطمئن شم. خدا خودش کمک کنه و رضایت و ازم نگیره.
any way
 اصلا بحثم این نبود و به اینجا کشید. 
میخواستم بگم یکی دیگه از دلایلی که خیلی هیجان زده نشدم لحظه ای که رو صورتشو برداشتیم این بود که به نظرم اصلا واقعی نمیومد. هم به خاطر پروسه و مواد نگهدارنده ای که بهشون میزنن، هم به خاطر حس جدیدی که تازگی هاهی دارم تجربه اش میکنم  و میبینم جسمی که روح درش نیست واسم غریبه ی غریبه است. اصلا باورم نیمشه یه آدم زنده بوده یه روزی، حتی به همین تازگی. انگار که یه شیء که هیچ تعلق خاطری بهش ندارم. هر روز این سوال داره تو ذهنم پر رنگ تر میشه که کللللل اونی که یه عمر باهاش رابطه داری و با نبودش جسم انسان واسط غریبه میشه, روح، با جابه جا شدت 4 تا ماده ی شیمیایی تو بدن داره خودشو نشون میده. عواطف رفتار و حواس همه پدیده های ماورایی وغیر فیزیکی ان که اعجازشون برام تشکیلات فیزیکیشونه. نمیفهمم یعنی چی. دیدن یعنی چی؟ 4 تا یون تو مغزت جابه جا میشه بعد میفهمی جلوت چیه؟ خنده یعنی چی؟ یه موج فیزیکی پرده ی گوشتو تکون میده اون تکون تبدیل میشه به تبادل یون و مواد شیمیایی بعد مفهوم میگیره (مفهوم یعنی چی؟) که باعث میشه تو دهنت باز و کل تنت به حالت خنده بلرزه؟!! یعنی چی؟
باز هم anyway
کلا تو این پست از اول هی میخواست اینو بگم حرف تو حرف میشه که:
اصلا حس انسان یا مرده بهش نداشتم تا وقتی که دیدم رو گوشش یه تیکه گوشت اضافه حالت زگیله. یهو انگار یه چیز ریخت رو همه وجودم. یه انسان واقعی بود با همه ویژگی های یه انسان. حتی زگیل داشت...

۲ نظر:

  1. عنوان این پستتو بذار ANYWAY!!!!

    P:

    پاسخحذف
  2. چی کارت کنم؟! شعورت در همین حد میرسه از کل چیزهایی که نوشتم دیگه :d

    پاسخحذف