۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

این آیکونه pop up blocker منو یاد مامان بزرگم میندازه. هههههی میگه می خوای unblock کنم؟ آخر سر واسه اینکه خلاص شم می گم باشه بابا، temporary. به محض اینکه اینو میگم دیگه هههههههههی میگه: حالا میخوای permanently  کنمش؟







مامان بزرگ: یه چیز بخور عزیزم.


من: چشم مامان بزرگ.


مامان بزرگ: بخور عزیزم.


من: میخورم مامان بزرگ.


مامان بزرگ: بخور دیگه!


من: الان ناهار خوردم مامان بزرگ.


مامان بزرگ: مگه هرکی ناهار خورد چیز دیگه نمی خوره؟!!


من: چرا. الان میل ندارم.


مامان بزرگ: نور می خوری؟!


من: مامان بزرگ تعارف ندارم که. هرچی میل داشته باشم...


مامان بزرگ وسط حرف من: باشه، باشه... حالا اون نارنگیو پوست بکن.


من: چاییم رو ور میدارم که ببینه یه چیز خوردنی دستمه.


مامان بزرگ: بخور.


من: داغه مامان بزرگ.


مامان بزرگ: قند داری؟


من: بله


مامان بزرگ سی ثانیه بعد: بخور چاییتو.


من: خوردم


سوال مامان بزرگ بعد اینکه دیگه هیچی نداره بگه: داغ بود؟


من:

۱ نظر:

  1. این دیالوگ تکراری برای من دو برابره:
    مامان بزرگ: بالا جان برای آقا هادی (به لفظ آقا توجه شود!) چایی بیار... چایی آقا هادی سرد نشه... قند بده به آقا هادی... میوه برای آقا هادی پوست بکن... و در آخر ... آقا هادی که چیزی نخورد.

    پاسخحذف