تازه اون هایی که تو مملکت ما زندگی نمی کنن کیف روسری شیک خریدن و سر کردن و از دست میدن. دلشون بسوزه. انقدر خوبه. آدم هروقت دلش می خواد می تونه بی شعور بازی دربیاره. آخه خیالش راحته همیشه یکی هست که باشعوره و بهتر از تو میدونه چی واسه اون دنیات خوبه و حواسش به تو هست و می کوبه تو مغزت که به حرفش گوش بدی. تو هم هیچ وقت نباید اعتراض کنی٫ چون شعورت نمیرسه.
۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه
منم جلو در خونمون باید بزنم " معلوم نیست کی برم. لطفا سوال نفرمایید."
خسته شدم از بس این جمله رو شنیدم: سلام٬ کی میری؟
دوست داشتم اینا رم بگم که بعضی ها دیگه آخرشن. باجه ی گل فروشی پشت شیشه اش زده بود لطفا آدرس نپرسید!!!!!!!!!!!!!!!
جلو در آزمایشگاه زده : دستشویی نداریم!!!!
کلا تو مملکت ما مثل اینکه سخت ترین کار واسه آدم ها شده انجام کاری که دارن به خاطرش حقوق می گیرن و یه جورایی وظیفه اشونه. میری تو آزمایشگاه مسئول پشت پیشخون تتتتتتتتمام سوالایی که ممکنه ازش بشه رو روی کاغذ پرینت کرده زده بالا سرش که مبادا مجبور شه یکیشو جواب بده.
۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه
والآ...
عوضش خدارو شکر که یکی هست حواسش باشه ما بی شعورا کدوم هارو می ریم و چی می بینیم و چی کار می کنیم٬ واِلا چطوری می خواستیم تو این حیات وحش پر از گرگ تصمیم بگیریم چی ببینیم و چی نه! ما بی شعورا!
۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه
۱۳۸۹ آبان ۲۵, سهشنبه
چیزهایی که تو زندگی دوست دارم.
*یادم اومد بازم می گم همش
۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه
می خولستم رفتارم مورد تایید اعتقادات مذهبیم باشه٬ دیدم دین و ایمونِ درست درمون ندارم.
"احتیاط شرط عقله" دیگه تو انتخاب بین لذات دنیوی و اخروی جواب نمیده.
کاش من یک آدم عادی بودم...
۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه
۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه
۱۳۸۹ آبان ۱۸, سهشنبه
من: ببخشید امروز معاون آموزش نیستن کی به جاشون این برگمو امضا می کنن؟
مسئول آموزش: خانم مگه همین یه روز که اومدی باید کارت انجام بشه؟
من: !!!!!!!!!
نمیدونستم دیفالتشون اینه که کار اداری کلا باید طول بکشه. نمیدونستم اگه مسئول یه دفتری و تنها کارت راه انداختن کار مردمه٬ ولی اگه کار یکی راه نمیافته وجدان درد نمی گیری. نمیدونستم این عادیه.
شعر زیباییه. دوست داشتم بخونمش. ولی چقدر صدای شعر وقتی تو ذهنه و رو کاغذ با رو زبونم فرق داره.