تا وقتی جوان تری و کم تجربه تر هروقت هر مردی تو خیابون بهت میخوره و تو تاکسی خودش رو جمع نمیکنه که تو مجبور نشی خودت رو مچاله کنی که بهش نخوری، فکر میکنی همه مردهای حداقل ایران مشکل جنسی و روانی و رفتاری دارن و عذاب میکشی. ساعاتی از شبانه روزت که تو خیابون و مجامع عمومی صرف میشه جزو ساعات پِرت و از بین رفته ات محسوب میشه و هیچ وقت نمیتونی استفاده ی مطلوب ازش بکنی و مثلا تو تاکسی به مطالعه و تمرکز بپردازی و تو پیاده رو از موسیقی تو گوشت لذت ببری. چون همه اش باید حواست باشه خودتو جمع کنی به این و اون نخوری و نچسبی. این و اونی که مراقب تنشون به اندازه ای که جامعه به تو یاد داده باشی، نیستن...
تو پروازهای طولانی و خسته کننده مجبوری سیخ بشینی و به هیچ کار و خواب و استراحتی نپردازی چون مرد بغل دستیت قبل از اینکه بخواد بخوابه عادت نکرده پیشبینی فضایی که در خواب اشغال خواهد کرد رو بکنه.
از طرفی وقتی دیدگاه اینطوری باشه که همه مردها مشکل شخصیتی دارن و هدفمند دارن این کارو میکنن، خشم و بغض و غضبِ چندین و چند ساله باعث میشه در لحظات حساس عکس العمل تاثیرگذاری توسط زنان صورت نگیره و به این زنجیره دامن زده بشه. یا سکوت کنن و تحمل کنن یا اولین عکس العملشون دعوا، بازخواست و مشاجره باشه.
ولی اگر شانس این رو داشته باشی که یک دوست مذکر خوب، همسر فهمیده، پدر یا برادراهل تفکر، شخصی با تجربه یا یک فرصت مناسب بهت یاد بده که همه ی اون هایی که اینگونه رفتار میکنن مشکل جنسی ندارند و خیلی هاشون یاد نگرفتند که تن یک زن از چه جنسی و به چه اندازه ای و با چه حسی و از چه نظری براش اهمیت داره باعث میشه خشمی که که سال ها از این موضوع جمع شده و رنجی که کشیده شده فقط با یه تغییر دیدگاه ساده ولی عمیق یا فروکش کنه یا تبدیل به راه حلی از جنس تمدن، تفکر، رفع مشکل، گفتمان، خواهش یا اگاهی رسانی بشه.
بزرگ شدن به عنوان یه مرد تو جامعه ای مثل ما بهت خیلی از تفاوت های طبیعی بین دو جنس رو یاد نمیده و این یکی از همون یاد نداده هاست. جامعه و فرهنگ و مذهب ما به مرد ها کمتر یاد میده ابعاد و وسعت و قدرت تنشون رو بشناسند و بهش اگاهی و اشراف داشته باشند. به مردها کمتر یاد میده از تنشون و حرکات و رفتار و ظهور تنشون مراقبت کنن. نه در مقابل زنان فقط بلکه به طور کلی.
مثال ساده اش زمانی هست که برادرتون، دوستتون یا همسرتون با شما یه شوخی فیزیکی دوستانه میکنه و مثلا یک مشت به بازوی شما میکوبه ومتوجه نیست که خیلی بیشر از تصورش برای شما دردناکه. چون بزرگ شدن به عنوان یک پسر از کودکی برای او شوخی و بازی و ورزش و فیزیک قوی تری را میطلبیده و اون ضربه برای یک پسر به اندازه یک دختر ممکن است دردناک نباشه، ولی او از این تفاوت اگاهی نداره. اگاهی از تن و جسم و ابعاد و حریم خصوصی هم همین تفاوت معنایی را در دو جنس داره. برای یک مرد این مفاهیم طور دیگری تعریف شده که لزوما نشان از بدی ان نیست و فقط عدم آگاهی از این تفاوت و احساسات پس ان باعث مراقبت متفاوت و شاید کمتری میشه.
خیلی وقتها تو خیابون دقت میکنم و میبینم تو پیاده رو از دور که یه اقایی داره میاد حواسش به کار خودشه و میاد و سریع رد میشه و اگه من حواسم نباشه بهم تنه میزنه و میره. خیلی وقتها دقت میکنم وقتی دارم به یه اقایی یه چیزی میدم مثلا پول کرایه تاکسی، بی محابا دستش و میاره جلو و میگیره و به اندازه ی من مراقب نیست انگشتاش حساب شده حرکت کنند که به دست من نخورن.. ولی هم زمان باهاش دقت که میکنم میبینم همه اشون لذت جویانه و اگاهانه این کار رو نمیکنن . اتفاقا این بی محابایی باعث شده تمرکزشون تو کارهاشون خیلی بیشتر باشه و ذهنشون درگیر اطرافشون نباشه. اینکه از قصد میکنن یا یاد نگرفتن و جامعه براشون این مراقبت رو پررنگ نکرده هردو ازار دهنده است. ولی دیدگاه متفاوت رویکرد متفاوتی رو به دنبال داره. دیدگاه متفاوت غضب رو میخوابونه و فرصت اگاه سازی و اموزش رو فراهم میکنه.
تجربه ی شخصیم در یه پرواز طولانی وقتی بود که تو یه ردیف صندلی سه نفره من صندلی اول بودم، اقای درشت جثه ای صندلی کنار من و صندلی اخر مسافرش نیومده و خالی بود. اقای کنار دستیم داشت خودش رو اماده میکرد که بخوابه و من تو فکر این بودم که تا اخر پرواز باید مواظب باشم این به سمت من نیوفته و بهم نخوره و خودمم راحت بتونم بخوابم. یه انتخاب این بود که فکر کنم مشکل شخصیتی داره و از قصد میخواد همین ور بخوابه وفقط صبر کنم اگر بهم خورد و مراقب نبود عصبانی بشم یا با رفتارم یک طوری نشونش بدم که کارت و بی توجه ایت اعصابم رو خورد کرده اتفاقا مجبور بشم با رفتارم بهش اگاهی ای از حضور و حس خودم بدم که شاید اصلا تا اون لحظه نداشته، در حالی که همین که تو ذهنش به این مسئاله و ذهنیت من فکر کنه هم اذیتم میکنه.
یک انتخاب هم این بود که رویکرد جدیدی که اموخته بودم رو اعمال کنم و فکر کنم مثل خیلی از مردهای دیگه یاد نگرفته به اندازه ی جنس مونث مراقب تنش یا تن دیگری باشه و بدون هیچ غضبی ازش خواهش کنم یه صندلی بره اون ور تر که تا اخر پرواز هم اون راحت تر باشه هم من. اون موقع اگه نرفت تکلیفم با شخصیتش معلوم میشه و مجبور نیستم تا اخر پرواز درگیر این باشم که هر تماس فیزیکی اتفاقی ای که با گوشه ی بند کفش من داره نشان از مشکل روانی و بیماری جنسیش هست یا عدم اگاهیش.
روش دوم رو انتخاب کردم و تا اخر پرواز اسایش رو به جون خریدم smile emoticon
تو پروازهای طولانی و خسته کننده مجبوری سیخ بشینی و به هیچ کار و خواب و استراحتی نپردازی چون مرد بغل دستیت قبل از اینکه بخواد بخوابه عادت نکرده پیشبینی فضایی که در خواب اشغال خواهد کرد رو بکنه.
از طرفی وقتی دیدگاه اینطوری باشه که همه مردها مشکل شخصیتی دارن و هدفمند دارن این کارو میکنن، خشم و بغض و غضبِ چندین و چند ساله باعث میشه در لحظات حساس عکس العمل تاثیرگذاری توسط زنان صورت نگیره و به این زنجیره دامن زده بشه. یا سکوت کنن و تحمل کنن یا اولین عکس العملشون دعوا، بازخواست و مشاجره باشه.
ولی اگر شانس این رو داشته باشی که یک دوست مذکر خوب، همسر فهمیده، پدر یا برادراهل تفکر، شخصی با تجربه یا یک فرصت مناسب بهت یاد بده که همه ی اون هایی که اینگونه رفتار میکنن مشکل جنسی ندارند و خیلی هاشون یاد نگرفتند که تن یک زن از چه جنسی و به چه اندازه ای و با چه حسی و از چه نظری براش اهمیت داره باعث میشه خشمی که که سال ها از این موضوع جمع شده و رنجی که کشیده شده فقط با یه تغییر دیدگاه ساده ولی عمیق یا فروکش کنه یا تبدیل به راه حلی از جنس تمدن، تفکر، رفع مشکل، گفتمان، خواهش یا اگاهی رسانی بشه.
بزرگ شدن به عنوان یه مرد تو جامعه ای مثل ما بهت خیلی از تفاوت های طبیعی بین دو جنس رو یاد نمیده و این یکی از همون یاد نداده هاست. جامعه و فرهنگ و مذهب ما به مرد ها کمتر یاد میده ابعاد و وسعت و قدرت تنشون رو بشناسند و بهش اگاهی و اشراف داشته باشند. به مردها کمتر یاد میده از تنشون و حرکات و رفتار و ظهور تنشون مراقبت کنن. نه در مقابل زنان فقط بلکه به طور کلی.
مثال ساده اش زمانی هست که برادرتون، دوستتون یا همسرتون با شما یه شوخی فیزیکی دوستانه میکنه و مثلا یک مشت به بازوی شما میکوبه ومتوجه نیست که خیلی بیشر از تصورش برای شما دردناکه. چون بزرگ شدن به عنوان یک پسر از کودکی برای او شوخی و بازی و ورزش و فیزیک قوی تری را میطلبیده و اون ضربه برای یک پسر به اندازه یک دختر ممکن است دردناک نباشه، ولی او از این تفاوت اگاهی نداره. اگاهی از تن و جسم و ابعاد و حریم خصوصی هم همین تفاوت معنایی را در دو جنس داره. برای یک مرد این مفاهیم طور دیگری تعریف شده که لزوما نشان از بدی ان نیست و فقط عدم آگاهی از این تفاوت و احساسات پس ان باعث مراقبت متفاوت و شاید کمتری میشه.
خیلی وقتها تو خیابون دقت میکنم و میبینم تو پیاده رو از دور که یه اقایی داره میاد حواسش به کار خودشه و میاد و سریع رد میشه و اگه من حواسم نباشه بهم تنه میزنه و میره. خیلی وقتها دقت میکنم وقتی دارم به یه اقایی یه چیزی میدم مثلا پول کرایه تاکسی، بی محابا دستش و میاره جلو و میگیره و به اندازه ی من مراقب نیست انگشتاش حساب شده حرکت کنند که به دست من نخورن.. ولی هم زمان باهاش دقت که میکنم میبینم همه اشون لذت جویانه و اگاهانه این کار رو نمیکنن . اتفاقا این بی محابایی باعث شده تمرکزشون تو کارهاشون خیلی بیشتر باشه و ذهنشون درگیر اطرافشون نباشه. اینکه از قصد میکنن یا یاد نگرفتن و جامعه براشون این مراقبت رو پررنگ نکرده هردو ازار دهنده است. ولی دیدگاه متفاوت رویکرد متفاوتی رو به دنبال داره. دیدگاه متفاوت غضب رو میخوابونه و فرصت اگاه سازی و اموزش رو فراهم میکنه.
تجربه ی شخصیم در یه پرواز طولانی وقتی بود که تو یه ردیف صندلی سه نفره من صندلی اول بودم، اقای درشت جثه ای صندلی کنار من و صندلی اخر مسافرش نیومده و خالی بود. اقای کنار دستیم داشت خودش رو اماده میکرد که بخوابه و من تو فکر این بودم که تا اخر پرواز باید مواظب باشم این به سمت من نیوفته و بهم نخوره و خودمم راحت بتونم بخوابم. یه انتخاب این بود که فکر کنم مشکل شخصیتی داره و از قصد میخواد همین ور بخوابه وفقط صبر کنم اگر بهم خورد و مراقب نبود عصبانی بشم یا با رفتارم یک طوری نشونش بدم که کارت و بی توجه ایت اعصابم رو خورد کرده اتفاقا مجبور بشم با رفتارم بهش اگاهی ای از حضور و حس خودم بدم که شاید اصلا تا اون لحظه نداشته، در حالی که همین که تو ذهنش به این مسئاله و ذهنیت من فکر کنه هم اذیتم میکنه.
یک انتخاب هم این بود که رویکرد جدیدی که اموخته بودم رو اعمال کنم و فکر کنم مثل خیلی از مردهای دیگه یاد نگرفته به اندازه ی جنس مونث مراقب تنش یا تن دیگری باشه و بدون هیچ غضبی ازش خواهش کنم یه صندلی بره اون ور تر که تا اخر پرواز هم اون راحت تر باشه هم من. اون موقع اگه نرفت تکلیفم با شخصیتش معلوم میشه و مجبور نیستم تا اخر پرواز درگیر این باشم که هر تماس فیزیکی اتفاقی ای که با گوشه ی بند کفش من داره نشان از مشکل روانی و بیماری جنسیش هست یا عدم اگاهیش.
روش دوم رو انتخاب کردم و تا اخر پرواز اسایش رو به جون خریدم smile emoticon
این مطلب رو نوشتم به خاطر تمام دختران این سرزمین که یک عمر بهشون اموختند گذشتن از حق خودت و اجتناب از درگیری و جلب توجه در هر موقعیتی نشان از حیا و متانت و پاکدامنی تو داره و نوشتم برای تمام پسرانی که تهمت بدرفتاری بهشون زده میشه چون کسی رو نداشتن بهشون اگاهی بده که چگونه، چه اندازه و از چه بعدی باید مراقب بعضی چیزها بود.
امیدوارم با خوندش حداقل اطرافیان خودم که دوستشون دارم کمتر ازار ببین و ازار بدن.
آمین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر