کلاً
دوباره سیب بچین حوا... خسته ام. بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند.
۱۳۹۳ دی ۲۹, دوشنبه
« درد »
رازها از تاریکی بیرون نمیآیند
رازها بچهدار میشوند
بچهها سنگین و پرآرزو
ناگهان میایستی
به دیگران میگویی
کمرت گرفته است
از
پاگرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر