۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه
خدایا...
خدایا یک لحظه مارو به خودمون وا مگذار
خدایا نذار از آزمایشات سرافکنده بیرون بیایم
خدایا هیچ وقت لطف ستار العیوب بودنتو از ما دریغ نکن
خدایا مارو بی خبر از اشتباهامون رها نکن و بذار تو همین دنیا بفهمیمشون
خدایا توفیق خدمت به پدر و مادر و از ما نگیر
خدایا توفیق درک حقیقت وجودتو به ما بیش از لیاقتمون بده
خدایا تا مارو نبخشیدی از این دنیا نبر...
۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه
تعریف تندرستی
تاس
۱۳۸۸ شهریور ۳, سهشنبه
۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه
سکوت
۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه
۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه
چقدر این شعرو دوست دارم...
یک نفر در آب دارد میسپارد جان،
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند،
روی این دریای تند وتیره و سنگین که میدانید،
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید، نان به سفره جامه تان بر تن،
یک نفر در آب میخواند شما را،
موج سنگین را به دست خسته میکوبد،
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده،
سایه هاتان را ز راه دور دیده،
میزند فریاد و امید کمک دارد،
آی آدمهاکه روی ساحل آرام در کار تماشایید،
موج میکوبد به روی ساحل خاموش، پخش میگردد چنان مستی به جا افتاده بس مدهوش،
آای آدمها، و صدای باد هر دم دل گزاتر، در صدای باد بانگ او رهاتر،
۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سهشنبه
۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه
تا حالا بچه کوچیکشو ندیده بودم!
ولی چند روز پیش یه نوزاد عقب افتاده ی ذهنی دیدم (سندرم داون). شوکه شدم وقتی دیدم مامانش اینو به چه امیدی باید بزرگ کنه... عین یه بچه ی عادی لباس تنش بود. غذا می خورد و مواظبش بودن. اگه هر بیماریه دیگه ای داشت آدم با کوچکترین نور امیدی برای بهبودیش زندگی می کرد. ولی اینو به اون عشق داشت بزرگ میکرد که بشه مثل اونهایی که تا حالا همیشه دیده بودم!!!!!!!!!!
۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه
۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه
تبخال
۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه
توجیه
یاد این جمله افتادم:
We can't solve problems by using the same kind of thinking we used when we created them
۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه
تهمت
با خودم میگم "وا! اسم خودشم گذاشته مذهبی . به این راحتی به مامانش بی احترامی میکنه!!!"
خانومه برگشت. مامانش نبود...
داشتم با خودم توجیه میکردم که این دیگه واقعا تقصیر من نبود که بخوام وجدان دردشو بگیرم. چون تا دو ثانیه پیش مامانش اونجا نشسته بود. مطمئن بودم خودشه. و از اونجایی که همه در فن توجیه مهارت کامل داریم داشتم قانع میشدم که گفتم: بذا یه بار دیگه مطمئن شم که واقعا تقصیر من نبوده و بعد بی خیال شم.
گفتم باشه. من که مطمئن بودم مادرشه. پس تقصیری نداشتم. اصلا یک راه فقط یییییییک راه به من نشون بده که می تونست نذاره این خطا ازم سر بزنه.
گفتم: ییییییییک لحظه به خودت فرصت اینو ندادی که فکر کنی ببینی چه کسایی میتونن جای اون آدم باشن. چون ذهنتو عادت ندادی!
۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه
جواب همه ی نظرات پست "کی؟"
۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه
کی؟
۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سهشنبه
سرگرمی
پسر جوان با خنده به پیر مرد زحمت کش با گاری پر از سیب برای فروش: آهای آقا! هوی آقا!
پیر مرد با لبخند بر میگرده.
پسر: میاد جلو و دستشو میذاره رو شونه ی پیر مردو میگه: کل فروش یه روز سیبت، خرج نصف روز منه. هه هه هه...
پیر مرد نگاش میکنه...
زبان
His friends were able to PREVAIL UPON king to offer him a pension
لغت و حرف اضافه ی جالبی بود. یکی از معانیش "از پس کسی بر اومدن" هستش.
اصل
ولی الان مثل اینکه برعکس شده. از بس همه بد شدن که اگه یکی هم اون خوب عادیست که قرار بوده همه باشن٬ ادم ناخودآگاه شرمندش میشه و ازش تشکر میکنه!!!!
۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه
سیستم ایمنی
بدن یک سری سلول داره که در جاهای خاصی پنهان شدن و اگر به عللی آشکار بشن سیستم ایمنی با اینکه سلول خود بدن هستند، اونهارو غریبه تلقی می کنه و از بین میبره. مثل سلولهای عدسی چشم. نکته ی جالب اینه که اگه به دلایلی مثل ضربات شدید یکی از چشمها آسیب ببینه شاید دکتر مجبور به تخلیه ی چشم سالم فرد بشه. اونم به خاطر اینکه در اثر ضربه سلولهای عدسی چشم برای سیستم ایمنی آشکار میشن و علیه اونها اقدام به نابودیشون میکنه.
بیچاره اون پزشکی که باید خانواده ی بی خبر از همه چیه بیمارو راضی کنه که به چه علت چشم سالم مریضشونو نابود کرده!