دوباره سیب بچین حوا...
خسته ام. بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند.
۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه
خدایا!
عادتهای بدمو با خودم پیر نکن. یه طوری که یه روزی به یه جا برسم ببینم انقدر باهاشون عجین شدم که نمیتونم ترکشون کنم. یا حتی انقدر بهشون نزدیکم که اصلا نمیبینمشون که بخوام اصلاحشون کنم.
سلام. اونقققققققققققققققققققققققققد اولین جمله وب لاگت (کلن رو می گم) منو گرفت که نتونستم بقیه رو بخونم ولی چون اونجا جای نظر نداشت اینجا نوشتم. حالا حالاها جا دارم روش فکر کنم قششششششششششششششششششنگااااا!!!
سلام. اونقققققققققققققققققققققققققد اولین جمله وب لاگت (کلن رو می گم) منو گرفت که نتونستم بقیه رو بخونم ولی چون اونجا جای نظر نداشت اینجا نوشتم. حالا حالاها جا دارم روش فکر کنم قششششششششششششششششششنگااااا!!!
پاسخحذفمی خوای بگی بچه بودی این شکلی بودی بعد تو بیمارستان دزدیدنت؟
پاسخحذفخوش اومدی, زهرا...
پاسخحذف:-B
پاسخحذف:-?
:(
عالیه!