۱۳۹۴ آذر ۸, یکشنبه

گفتم سید خندان؟ راننده اش خانوم بود. با یه پراید سبز مسافر کشی میکرد. اقاهه که پیاده شد گفتم ببخشید من میام جلو بشینم. مث مامانا دستشو زد رو صندلی و گفت اره بیا جلو. تا نشستم انگشتاشو اورد سمتم و گفت از صبح اینها درد میکنه. تا چند دقيقه اول همه اش واسم جاي سوال بود از كجا فهميده پزشكم؟ انقدر كه قرص و محكم و بي شك و رودربايستي دستشو اورد جلو! دستشو گرفتم معاینه کردم و شروع کردم سوال کردن. جواب ميداد بدون اينكه تعجب كنه يا بپرسه چرا انقدر با اطمينان و جدي سوال ميپرسم. شرح حال میداد و وسط هاش از غصه های زندگیش میگفت. میگفت الان که دستمو گرفتی و دستت سرده بهترم میکنه. گرم میشه بدتر میشه... بهش گفتم برو دکتر روماتولوژ علائمت به روماتیسم میخوره، داستان میگفت. از کمر درد خودش و دست درد مامانش و ورشکستگی شوهرش... گفتم باید دارو بخوری و الا مث مامانت میشی. گفت خواهرامم فلان مشکل رو دارن ولی من اینطوری ام، همکارم اونطوریه... گفت شما فیزیوتراپی؟ گفتم دانشجوی پزشکی ام... یهو سرخ شد از خجالت. انگار جا خورده بود از این "هم زمانی"... گفت دکترم بهم گفته بود چند سال پیش روماتیسم دارم. پیگیری نکردم. به نظرت دارو چی میده؟ براش توضیح دادم. داشت از مامانش میگفت. مجبور شدم پیاده شم...
 تا نشستم تو ماشین دستشو اورد سمتم و گفت درد میکنه... نفهميده بود پزشكم... فقط دلش خواسته بود درد و دل كنه... این ها رو تو کدوم کتاب های پزشکی نوشته؟...

۱۳۹۴ آبان ۲۷, چهارشنبه

بعضي وقت ها ادم خودشو به يه چالش هايي ميكشه و تو يه برزخ هايي ميندازه كه بدجوري گير ميكنه ولي واسه اينكه به خودش تسلا بده وصلش ميكنه به خدا پيغمبر كه فكر كنه خيلي ادم خاصي بوده و خدا خواسته در ازمون الهي امتحانش كنه و خواست خدا بوده و اتفاقا چون حواسش بهش هست امتحانش ميكنه و جزو بنده هاي خاصشه و اين حرفها. 
بعد تا كه مياد بگه خوب اگه مطمئن بودم از طرف توئه دم نميزدم، هروقتم كم مياوردم ميومدم به درگاه خودت طلب كمك ميكردم، ولي الان معلوم نيست ايا خودم كردم و بي خودي دارم وصلش ميكنم به تو يا تو كردي و حكايتِ " اگر با من نبودش هيچ ميليته..."  ياد اين ميافته كه به نظرت واقعا اگه ابراهيم مطمئن بود اتش براش گلستان ميشه و از طرف اونه، هنر كرده بود كه ميرفت؟ به نظرت ابراهيم اگه مطمئن بود ندا نداي توئه تو قرباني كردن اسمائيل يك لحظه شك ميكرد اصلا؟ كل قضيه اينه كه همينو معلوم كني و ببيني تو اين شرايط و اين برزخ انتخابهات چي ان؟.... 
چميدونم... شايد اصلا اينكه گزينه ي بعضي وقت ها ادم فكر ميكنه خودش اصلا قادره خودش رو غير از خواست تو در يه موقعيتي قرار بده و اين دو رو دوتا گزينه ي جدا از هم ميدونه توهمي بيش نيست و بي خودي درگير گزينه ي دومه...
ايگوي مشاهده گر خر است!
به اون مرحله رسيدي كه هنوز ترك عادت نكردي ولي قادر شدي ببيني چه گندهايي داري ميزني.
با تشكر

۱۳۹۴ آبان ۲۵, دوشنبه

كلا

ادم ها فكر ميكنند بايد دنبال روابطي باشند كه در ان ها بتوانند خودشان باشند، در حالي كه احساس ميكنم بيشتر تمايل دارند
در كنار كسي باشند كه بتوانند با تصويري كه از خودشان دارند باقي بمانند و كسي ان را خدشه دار نكند يا به عبارتي كسي ان ها را از انچه در بيرون هستند اگاه و مواخذه نكند...

ولي بعضي ابعاد شخصيتي هست كه اصلا مهم نيست ديگران چه راجع بهشان فكر ميكنند (تا جايي كه كسي را ازار ندهد) خودت دوست داري انطوري باشي، انتخابشان كردي و براي شدن و بودن و ماندنشان تلاش كردي، امان از روابط و موقعيت ها و ادم هايي كه سعي ميكنند در ان ابعادت شك ايجاد كنند

۱۳۹۴ آبان ۲۴, یکشنبه

موسيقي

اهاي زمونه....
http://s5.picofile.com/d/d5bf9ea6-973b-4fab-b6d4-a02014b2fcd1/Download_delam_tangeh_porteghaal_e_man_mp3.mp3
All these years... People have been killed, lives have been ruined, lands have been destroyed, blood has been shed, hearts has been broken... Nobody talked about Yemen, nobody said about Syria, No one cared about Lebnan, nobody changed flags for Ghazza, nobody brought flowers for Afghanistan, nobody shed a tear for Pakistan... and now all of a sudden Paris is every person's sorrow! To me this is not supporting the devistated, it is infact supporting the power. The power that made you want to remember them more, support and care for them more. The power of governments! The power of politics! The power that differentiates between the value of peoples lives! The power of racism!
I feel like I might have behaved like a racist with her...
Did she say she was ok with you?   
Yes she did! But....
Look! If she said she was ok with you then dont give her the extra work of having to make you feel good about it
"Greys anatomy"
ديدي وقتي فكر ميكني مقصري با همه وجودت تلاش ميكني از دل طرف در بياري، بعد كه يكم حالش بهتر شد و بخشيدت تازه انگار همه زوري كه واسه خوب كردنش زدي ميريزه بيرون و حس ميكني براي خوب كردنش هرچي داشتي گذاشتي وسط و حالا كه خوب شده خودت خالي شدي؟ احتياج داري تازه اون نازتو بكشه يا باهات خوب باشه و حس خوب بهت بده و به جاي اينكه دستشو بذاره رو زخمي كه تو بهش زدي و يكم فشار بده تا درد و سوزشش كمتر شه كه حسش به تو هم كم كم بهتر شه، انتظار داري تازه اين وسط قدردان اين باشه كه تو ازه اش معذرت خواهي كردي و درد خودش يادش بره و بياد تورو خوب كنه و نه تنها نشونت بده بخشيدتت بلكه يه طوري خوب شه و انرژي مضاعف بذاره كه تو رو هم اين وسط خوب كنه.
 بعضي وقت ها به حق خودمون قانع نيستيم. 
خارجي ها يه فرهنگي دارن بعضي روزها و بعضي لحظه ها رو اختصاص ميدن به فردي كه صاحبشه و ميذارن تا اونجا كه دلش ميخواد از لحظه اش لذت ببره. روز تولدش بهش ميگن enjoy your day, روز عروسيش بهش ميگن its your day, let me know what you need لحظه هاي موفقيتش بهش ميگن enjoy your moment و ميذارن تلاشش نوش جونش بشه قبل از اينكه يادش بندازن اون ها چقدر تو موفقيتش سهم داشتن و كمكش كردن. ولي ما يه عادت فرهنگي اي كه داريم اينه كه دوست داريم تو غمو و شادي ديگران همه جوره شريك باشيم! هيچكي برا خودش يه "لحظه" نداره بدون اينكه نگران حال طرف مقابل از حال خودش باشه. طاقت نمياريم خوشحالي طرف فقط مال خودش باشه حتي اگه برا خوشحالي اون ما زحمت كشيديم. هدف خوشحالي اون نيست، قدرداني از ماست! بعضي ادم ها تو عروسي سعي ميكنن در زيبايي با عروس رقابت كنن در حالي كه تو بعضي فرهنگ ها عروس هست كه رنگ و طرح لباس همراه هانش رو به سليقه خودش تايين ميكنه چون روز روز اونه! تو اين فرهنگ ها حق كسي رو تمام و كمال پرداختن كار اسونتريه، چون ميدوني حق تو هم محفوظه و تو هم به موقع اش اون "لحظه" خودت رو تمام و كمال خواهي داشت بدون اينكه كسي هيچ جاش credit اش رو ازت بگيره. 

۱۳۹۴ آبان ۱۶, شنبه

جست و جوي كمال با ارزشها و ارمان هاي ما همراه است. افرادي كه ارمان دارند بيش از سايرين ميتوانند احساس خوشبختي كنند، چراكه به ارزش هايي معتقدند كه فراتر از ان هاست. به اين ترتيب از خودمركزبيني عادي دور ميشوند. البته لازم به ذكر است كه اين ارمان و ايده ال اگر هدف شود در ان صورت بي ترديد همراه با نارضايتي ميشود....
اگر به خود لحظه اي وقت بدهيد و نوجواني خود را به ياد اوريد متوجه ان ميشويد. نوجواني خود را با بازيافتن ان علاقه اي به ياد اوريد كه براي شركت در جهان داشتيد، تمايل شديدي كه براي ابراز وجود داشتيد. مجددا عطش تغيير انچه در اطرافتان هست و نيل به كمال را ازمايش كنيد. اين ها نيروهاي خلاق هر انسان است كه در وجود همه ي ما وجود دارد، اگرچه به صورت هاي متفاوتي تظاهر ميكند. براي انكه درجه ي خوشبختي شخص خود را بسنجيد، ببينيد ابعاد اين نيروها در شما چه وضعيتي دارند. اگر نياز به اسايش، امنيت، شهرت و قدرداني داري، نوجوان موجود در شما خفته شده و شك دارم حال خوشي داشته باشيد. چرا كه اين نيازها نيروي حياتي نيستند...

قرباني ديگرانيم و جلاد خويش
گي كورنو
ترجمه زهرا وثوق

۱۳۹۴ آبان ۱۲, سه‌شنبه

تو سیستم رئیس مرئوسی، سال بالایی سال پایینی، استاد شاگردی بی حساب کتاب اینکه چه جاهایی حقت خورده میشه و عواطفت سرکوب میشه و ذوقهات کور میشه و باید سکوت کنی که از سیستم نادرست بیرونت نکنن به کنار. ولی اینکه چشم گفتن من به خواسته های ناحق و کردار نادرست افراد قوت و رسميت میبخشه و به ادامه بدی در جهان دامن میزنه و من درش شریکم اذیتم میکنه:((((((((((