۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه
وقتی تو تاکسی همون از رادیو پخش میشه چقدر دوست داری دیر برسی و تا تموم نشده پیاده نشی٬ حتی چند ثانیه ی آخر تا از این ور صندلی بیای اون ور صندلی کیف میده. یا وقتی داری تو خیابون رد می شی و میبینی یک مغازه که محصولات فرهنگی می فروشه موسیقی مورد علاقتو گذاشته٬ یا از خداته تو ماشین تو ترافیک بمونی جلوش یا اگه پیاده باشی تا آخرش وای میستی و ویترینشو تماشا می کنی تا گوش بدی. یا اگه تازه از سینما اومده باشی خیلی کیف میده تلویزیون فیلمی که دیدی رو تبلیغ کنه و تو به همه بگی: اِ اِ... اینجاش٬ اِ اِ... اونجاش...
۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه
پول, پ... واو... لام.
بدون پول نمیتونی هیچ کار بکنی٬
تازه اونم تو جایی که هیچکی مالک حقیقیه اونی که داره نیست و همش حقوقیه.
پول ل ل ل ل... یه برگه ی قراردادی!
۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه
آینه
جنس خوشحالی آدم ها از شادی دیگران٬ میزان لیاقتشون واسه شاد شدن رو باید تعیین کنه.
۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه
همسر مرد تو آشپزخونه مشغول بود و او با خودش گفت الان وقت و فاصله ی مناسبیه و گفت: عزیزم شام چی داریم؟ جوابی نیومد. یکم به آشپزخونه نزدیکتر شد و گفت: عزیزم شام چی داریم؟ باز هم جوابی نیومد. انقدر گفت و جلو تر رفت تا این بار به پشت سر همسرش رسید: عزیزم شام چی داریم؟ همسرش با عصبانیت جواب داد: مگه کری؟! برای چهارمین بار دارم می گم. کباب!
* برنامه ی "رادیو هفت"٬ هر شب ساعت ۱۱ از کانال ۷ شنیدم. جای خالی "دو قدم مانده به صبح" و واسم پر کرد.
۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه
Natural light reminds the workers that there is an outside world, where they have family and friends. we want to crush that. you show up in the dark. You go home in the dark. you spend your whole day in the dark
چقدر حس منو نسبت به روزهای آفتابی خوب گفته. تو روزهای آفتابی همرو دوست دارم.