صدای گنجشکان
سبز شاداب درختان
میل فرار از کلاس شناخت انسان!
فریبا عرب نیا
امروز دورمان می کند از هم
کدام یک باختیم این بازی دوستانه را؟!
فریبا عرب نیا
مجموعه شعر "دوباره زندگی"
در مبحث ایجاد شرایط خانوادگی و اجتماعی مناسب به عنوان محرکی جهت رشد فیزیکی و اخلاقی کودکان، و علی رغم غیر قابل انکار بودن نقش بزرگ آنها در تربیت انسانی و شکل گیری شخصیت، باید عنوان کرد که پاسخگویی کودکان به محرکهای بیرونی و تاثیر آنها بر رشد کودک در برخی مقاطع سنی بیشتر تابعی از رشد است تا شرایط پرورشی. به عنوان مثال کودکان معمولا در دو ماهگی با دیدن مادر لبخند می زنند و لبخند زدن کودک در این سن بیشتر نشانی از رشد وی نه تربیت خاص اوست زیرا که کودک نابینا نیز در این سن با شنیدن صدای مادر لبخند می زند.
وقتی کوتاه و جامع بنویسی خوانندتو به تفکر وا میداریو شعورشو بالا میبری٬ اگه بدونه در ادامه کلی توضیح دادی منتظر توضیحات میشه که موضوع رو بهتر بفهمه و یه جورایی تفهیم مطلب و وظیفه ی تو میدونه. ولی وقتی یک جملت سرشار از اندیشه و مفهوم باشه وظیفه ی خودش میدونه تفکر کنه و اگه جمله ی نویسنده براش ارزشمنده سعی می کنه ارزش مفهوم کلام رو هم در بیاره. میدونه که هرچی هست تو همون یه جملست. کسی از کوتاهی کلام بزرگان هیچوقت شکایت نمیکنه. همیشه از فهم کوچیک خودش گله میکنه.
بعضی وقتها فرق نمیکنه زیبا بنویسی یا زشت، فرق نمیکنه کسی بفهمه چی می گی یا نفهمه، فرقی نمیکنه آسون حرف بزنی یا سخت، اون موقع ها که می دونی ته ته حس یا فکرتو با کوتاه ترین ولی کامل ترین جمله گفتی، واست کافیه، خالیه خالی شدی، انگار یه ظرف تازه ی خالی گذاشتی تو وجودت که تازه اجازه داری دوباره پرش کنی. این یه فرصت خیلی خوبه. بعضی وقتها فقط نیاز داری خودت، خودِ خودتو از بیرون نگاه کنی.
مثل آدم هایی که سختی یا آسونی نواختن یه ساز رو انتخابشون تاثیر میذاره و میرن سراغ یکی دیگه. آقا جون یا به یه ساز علاقه داری یا نداری دیگه. اینکه سختی و آسونیش باعث میشه دوسش داشته باشی یا نه واسم اصلا قابل درک نیست. البته منکر توانایی و استعداد و دیدن حقیقت حد توانایی های خودم موقع انتخاب نیستم٬ ولی به نظرم علاقه انقدر قدرتش زیاد هست که بتونه خیلی ضعف هارو با دادن انگیزه ی مضاعف برای تلاش جبران کنه.
سختی و آسونی یک چیز جزو ملاک های انتخاب؟ نمیفهمم!
طول کشید تا اینو بفهمم و درکشون کنم ولی هییییییچ وقت اینطوری ملموس احساسش نکرده بودم که:
نسبت به اطرافیانمو خیلی از آدم های این جامعه سطح زندگیم از سرمم زیاده و خدارو شکر که میکنم هیچ٬ دست پدر و مادرمم میبوسم. بابام این ماه کلی پول کلاسم و داده٬ حالا یهو یه خرج دیگه پیش اومد ازش پول خواستم دوباره٬ ازم خواهش کرد بذارم یه هفته دیگه. اونم فقط یییییک هفته!!!! من کاملا راضی ام. اصلا هم مهم نیست. مهم که چه عرض کنم! کلا همه چیه این زندگی از سرم هم زیاده به خخخخخخدااااا. ولی بعدا فهمیدم با این حال که من راضی ام٬ بابام از اینکه بعد از اییییین همه پول کلاسم این ماه٬ از اینکه همین یه خواسته ی غیر فوریمو گفته برا یه هفته دیگه٬ پیش خودش ناراحته!!!!!!!!
خدای من!!!!!!!!! اصلا فکر نمیکردم یه جاهایی از حست نسبت به بچه هات٬ ربطی به رضایت بچه هات از تو نداشته باشه و بعضی حس ها فقط ویژه ی پدر و مادر بودنت باشه. با اینکه بچت راضیه٬ خودت از خودت ناراضیی! این خخخخخخخخیلی واسم بزرگه. خیلی ارزشمنده و یه جورایی جراتم واسه مادر شدنو ازم میگیره. هیچ وقت نمیدونستم با چی قراره روبرو بشم. تازه این کوچیکاشه که منه فرزند میفهمم. به خودشون خیلی عجیب تر می گذره. میدونم که تمامش واسشون اوج لذته٬ ولی خیلییییییییی بزرگه برام...
خدا کنه مسبب ایجاد این حسها تو پدر مادرم حداقل من و رفتارهام نباشه و رضایت منو بدونن. اگه بدونم فقط به خاطر حس شخصی پدر مادر بودنه٬ خیالم راحت تره...
چقدر خوشحالم که همیشه سعی کردم بفهمم چی میگه٬ تا واسه توضیحش سختی نکشه. بعضی وقت ها دلم می خواد یکی مثل خودم و داشتم. مخصوصا اون موقع ها که میبینم یکی با داشتن من خوشحاله...
ساقی می ای بده که مرا زیر و رو کند بویش ز دور کار هزاران سبو کند
داند خدا که خوردن این می چه می کند جامی که مست می شود آنکس که بو کند
جامی بده به یاد رخ مرتضی علی جامی که زخم های نهان را رفو کند
خندد خرد به عقل کسی کین چنین می ای بگذارد و شراب بهشت آرزو کند
زین می نخورده پاک نگشت و نمی شود صد بار دل به زمزم اگر شست و شو کند
دنیا اگر علی نداشت آبرو نداشت دنیا مدام شکر چنین آبرو کند
خلقت به روی دست علی را گرفت و گفت دست کسی نظیرش اگر هست رو کند
با کوثرم چه کار مرا ساقی اش بس است دل با چه رو از او طلب غیر از او کند
با زاهدی که خواهش کوثر کند بگو بگذارد این تیمم و قصد وضو کند
آخه میدونی٬ کلاس داره. مثل رک بودن و هرچی دلت خواست گفتن٬ حتی به قیمت ناراحت کردن دیگران. جای صداقتو گرفته. مثل پر رویی که جای حیا داره ایفای نقش می کنه. مثل خیلی چیزا که جای خیلی چیزای دیگرو گرفته...
بر فرض محال هم که منطق داری. مگه قرار همه جا استفادش کنی؟ بعضی جاها آدم خوب با دلش رو راست باشه.
هوای سرد و دوست ندارم. دلم می خواد عضلاتم رها باشه. خورشید بهم انرژی میده. لباس زیاد خفم میکنه. آسمون ابری دوست ندارم. همه ساکتن.