۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه




نمیدونم شاگردها قدر نشناس و بی مهر شدن یا همون قلب پاک و مهربونش که این همه مدت من رو وصل خودش کرده باعث میشه وقتی زنگ میزنم روز معلم از زحمت هاش قدر دانی کنم اون از من تشکر میکنه و بغض تو صداش میشینه؟!!!!

به یاد اون روز ها که اعتماد به نفسم رو با نمره هایی که از امتحانهاش میگرفتم شکل داد و به یاد اون روز ها که هر جلسه منتظر جمله ی زیبایی که پای تخته اون گوشه مینوشت بودم, و به یاد تمام آنچه به من بخشید...

به یاد: آفتاب باش تا آگر نخواستی بر جایی بتابی، نتوانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر